در نشست نقد پطرزبورگ مطرح شد؛
انقلاب بلشویكی مدرنیسم روسی را نابود كرد
به گزارش بلك بلاگ زهرا محمدی اظهار داشت: انقلاب روسیه مدرنیسم روسی را نابود كرد چون در گام اول ردای فوتوریسم را به تن مدرنیسم كرد و آنرا واداشت ساختارشكنی را به منزله ارزش به جامعه نشان بدهد.
به گزارش بلك بلاگ به نقل از مهر، نشست هفتگی شهر كتاب با محوریت نقد رمان «پطرزبورگ» نوشته آندرِی بیِه لی روز سه شنبه ۱۷ دی با حضور فرزانه طاهری مترجم اثر و زهرا محمدی در مقام منتقد در مركز فرهنگی شهر كتاب اجرا شد. در ابتدای این جلسه، علی اصغر محمدخانی معاون فرهنگی شهر كتاب، اظهار داشت: تا قبل از انتشار برگردان «پطرزبورگ» نام بیِه لی چندان در بین كتاب خوانان و اهل فرهنگ ما مطرح نبود. اما انتشار این برگردان توجه ها را به سمت این نویسنده جلب كرد و مسائلی چون دلیل دیر ترجمه شدن بیه لی به زبان فارسی و دیگر زبان ها، موقعیت امروز این نویسنده در روسیه و در جهان، مضمون این رمان و خاصیت های آثار این نویسنده را پیش كشید. وی ادامه داد: بوریس بوگایف مشهور به آندرِی بیِه لی (آندرِی سفید) از نویسندگان روسی قرن بیستم است. وی در ۱۸۸۰ متولد شد و در ۱۹۳۴ در ۵۴ سالگی از دنیا رفت. از مهم ترین آثار او می توان به «كبوتر نقره ای» و «پطرزبورگ» اشاره نمود. بیه لی به كانت، شوپنهاور و رودولف اشنایدر بسیار علاقمند بود. این مساله تأمل برانگیز است. «پطرزبورگ» ابتدا در نشریه ای روسی منتشر می شد. در همان زمان سردبیر آنرا نپخته، مملو از لاطائلات و بی مدلول می خواند. با این وجود، بیه لی آنرا یك دفعه در ۱۹۱۶ و بار دیگر با تغییراتی در ۱۹۲۲ چاپ كرد. كتاب یك دیباچه و دو فصل دارد و یكی از خاصیت های آن استفاده ی فراوان از علایم سجاوندی، خصوصاً دونقطه، است. مایكل آر. كَتز، استاد برجسته ی مطالعات روسی و اروپای شرقی و مترجم چندین اثر كلاسیك روسی به انگلیسی، در مقاله ای در بررسی ترجمه های انگلیسی این دو نسخه می گوید: «اگر كسی می خواهد شاهكار بیه لی را بخواند و بیشترش را بفهمد، باید روسی یاد بگیرد و آنرا به زبان اصلی بفهمد. اگر می خواهد مقداری از آنرا بفهمد، باید ترجمه در حد مقدور عالی روبرت مگوایر و جان مالمستاد را با توضیحات مبسوط و مقدمه درخشانشان بخواند و اگر كسی فقط می خواهد پطرزبورگ بیه لی را خوانده باشد به جهت اینكه آمار فتوحات فرهنگی اش را بالا ببرد، باید برود و ترجمه ی الزوُرس را بخواند». معاون فرهنگی شهر كتاب افزود: حفظ شگردها و بازی های زبانی در برگردان رمانی مشحون از واژه ها و شگردهای زبانی، خصوصاً از زبان واسط، بسیار دشوار است. فرزانه طاهری برای برگردان این اثر از انگلیسی به فارسی ۴ سال زحمت كشیده است و در نهایت، به خوبی از پس انتقال بازی های زبانی بیه لی در زبان روسی به زبان فارسی برآمده است. پی نوشت ها و توضیحات پایانی مترجم فارسی و مترجمان انگلیسی به خواننده كمك می نماید به ارجاعات نویسنده نزدیك شود. همین طور پیشگفتار درخشان مگوایر در این كتاب آورده شده است. درباره ارتباط و فاصله این اثر از نویسندگانی چون تولستوی، داستایوسكی، گوگول یا در كل سنت رمان روسی بحث های زیادی مطرح است. قهرمان این رمان شهر پطرزبورگ است. همین طور در این كتاب پرسشی نهفته است كه نسل در نسل روسیان را مشوش كرده است؛ مساله هویت ملی. پطرزبورگ در شمال روسیه قرار گرفته است و تقریباً مانند استانبول به صورتی تلاقی شرق و غرب است. این شهر با فنلاند دو ساعت فاصله آبی دارد و پتر كبیر آنرا بر طبق فرهنگ غربی ساخته است. پس ساختار شهر، فضا و حتی رفتار مردمان آن كاملاً با مسكو متفاوت می باشد. حتی گوگول و داستایوسكی هم به نگرش دوگانه ی شرقی-غربی و همزیستی ناآرام شرق و غرب در این شهر اشاره كرده اند. محمدخانی درباره زبان و واژه از دیدگاه بیه لی اظهار داشت: بیه لی اشاره می كند كه زبان یگانه ابزار ما برای شناختن عالم و خودمان است. واژه زنده از نظر او صوت یا گفتار است. از ین جهت، صوت، واژه و گفتار در این كتاب اهمیت دارد. بیه لی بر این باور است كه بدون صوت و گفتار نه طبیعی هست و نه عالم و نه كسی كه آنها را بشناسد. او معتقد می باشد كه جامعه مدرن در وضعیتی بحرانی قرار دارد. چون زبان، آن گونه كه انسان مدرن از آن استفاده می نماید، روبه مرگ است و باید اهمیت آن مطرح شود. ترجمه غیرمستقیم آبرومند در بخش بعدی این جلسه، طاهری اظهار داشت: ابتدا در پذیرفتن ترجمه این كار تردید داشتم. چونكه من نمی توانستم از زبان روسی ترجمه كنم و برای خود اصولی داشتم. باور داشتم در ترجمه ادبی چیزهایی از دست می رود كه مهمست و اگر ترجمه غیرمستقیم باشد، این از دست رفتن ها دوچندان می شود. اما كتاب مرا شیفته كرد. قبل از این، نام این اثر را شنیده بودم، به خصوص آنكه ناباكوف آنرا در كنار «مسخ» كافكا، «در جست وجوی زمان ازدست رفته» پروست و «اولیس» جویس، در زمره چهار اثر برتر منثور قرن بیستم قرار داده بود. بااین حال، هیچ تصوری از آن نداشتم و با این اندیشه درگیر بودم كه آیا درست است برای برگردان فارسی به متن انگلیسی بسنده كنم یا باید منتظر آینده مجهول و برگردانی راضی كننده از روسی به فارسی ماند؟ بالاخره دست به كار شدم. وی ادامه داد: این رمان در ۱۹۱۳ تا ۱۹۱۶ به صورت پاورقی در نشریه ای منتشر گردید و پس از آن در چارچوب كتاب در آمد. منتها بیه لی آدمی است كه تا لحظه انتشار این كار را تغییر می دهد و در آن دخل و تصرف می كند. پس، بلافاصله بعد از چاپ ۱۹۱۶ در كار خودش دست برد و در سال ۱۹۲۲ با حذف ۱۵۰ صفحه باردیگر آنرا منتشر نمود. از نسخه ۱۹۲۲ فقط یك ترجمه انگلیسی از دو استاد دانشگاه كلمبیا در دست بود. اما نسخه ۱۹۱۶ طی سالیان سه بار به انگلیسی ترجمه شده بود: كورنس، الزورس، مك داف. من نسخه ۱۹۲۲ را برای برگردان انتخاب كردم، چونكه نظر نهایی نویسنده است. البته بسیاری اعتقاد دارند كه اگر او باز هم مجال داشت نسخه سومی هم درمی آورد و این ناآرامی و بی قراری منش او بوده است. ولی به باور من باید به نظر نویسنده احترام گذاشت. ترجمه اول نسخه ۱۹۱۶، ترجمه كورنس، بسیار بد بود. این مترجم افزون بر اشتباهات زیاد در برگردان، عنوان و زیرعنوان فصل ها را حذف كرده بود. درحالی كه اینها به صورتی یادآور داستایوسكی بودند و گوشه چشمی طنزآمیز به سنت داستان نویسی قرن نوزدهم داشتند. مك دافِ اسكاتلندی كه سال ها در روسیه بوده و كارهای روسی را ترجمه كرده است، نیز ظاهراً قدری ترجمه ی مگوایر و مالمستاد را بزك كرده و حتی جاهایی كار را خراب كرده بود. پس، برگردان الزورس از نسخه ۱۹۱۶ را مرجع ترجمه خود قرار دادم و پس از ترجمه كل كار را با این متن مقایسه كردم. نسخه ۱۹۲۲ حاصل حذف است و تغییرات ویرایشی در آن بسیار ناچیز است. پس، بخش های مشترك این دو نسخه را با هم مقایسه كردم و به تفاوت های جالبی پی بردم كه می تواند درس بزرگی برای كسانی باشد كه اعتقاد دارند كه ترجمه فقط یك شكل می تواند داشته باشد. این مترجم در ادامه اظهار داشت: الزورس از استادان ادبیات روسی و اسلاوی است و قبل از برگردان «پطرزبورگ»، «كبوتر نقره ای» بیه لی را هم ترجمه كرده و كتاب مفصلی درباره این نویسنده درآورده است. پس، در ترجمه ۲۰۰۱ پانوشت یا توضیحی برای این كار تمهید نمی كند و می گوید، می خواستم اثر مستقل و در مقام اثری ادبی روی پای خود بایستد. اما متن بیه لی حتی برای مخاطبان روس دشواری های بسیاری دارد. انگار به جهت سمبولیسم، كارهای زبانی یا نوعی چیز خفیه همه این اثر را نمی توان فهمید. همانطور كه درباره كانت می گویند، نوعی جمع ضدین خردگرایی و عرفان زدگی در «پطرزبورگ» وجود دارد؛ غرب و شرق. در این اثر اینها در كنار هم اند و باهم كشمكش دارند و درهم می آمیزند و رنگ خودشان را بر هم می زنند. چنان كه خود بیه لی از سویی به كانت علاقه داشت و از طرف دیگر به تئوسوفی و آنتروپوسوفی علاقمند شد. پس، الزورس با امتناع از تمهید پانوشت های توضیحی برای این برگردان، به صورتی موجب می شود كه خواننده نتواند بینامتنیت را در این اثر به خوبی دریابد. مثلاً جاهایی اشاره های بیه لی به ادبیات روسیِ قبل از خودش و دست انداختن آن واقعاً دور از نظر خواننده باقی می ماند. البته، بدون پانوشت ها هم می توان از این اثر لذت برد، ولی نمی توان در آن فرو رفت و به عمق رسید. شاید در آن زمان الزورس گمان می كرده كه مخاطب باید قبل تر مقاله او را خوانده باشد، ولی بعدها اعتراف می كند كه این كار اشتباهی بوده است و درباره ترجمه به نتیجه دیگری رسیده است. من مثل یك ترجمه معمولی با این اثر روبه رو نشدم، چونكه جاهایی احساس كردم زبان فارسی به من امكاناتی می دهد كه ظاهراً به زبان انگلیسی داده نشده است. باتوجه به قراین انگار خصلت های مشتركی میان زبان روسی و فارسی بود و جاهایی دست من بازتر بود. بنابراین، انبوهی مطلب، از مقاله و مقایسه ترجمه و كتاب های نقد خواندم تا دریابم این نویسنده به راستی چه كرده است. پس، به انگلیسی اكتفا نكردم و می خواستم بدانم این آدم اهل نظریه در این پروژه چه كرده است. در واقع متن های پیرامون آنرا خواندم و بازترجمه ام را برمبنای كشف های نو در این پروسه مطالعاتی تغییر دادم. طاهری درباره ترجمه غیرمستقیم اظهار داشت: خود من از منتقدان ترجمه غیرمستقیم بودم. این حكم كه ترجمه غیرمستقیم مانند فتوكپیِ فتوكپی است، از زمان بنیامین بسیار تقویت شده بود. چونكه ترجمه به معنای انتقال است و در هر انتقالی چیزی از دست می رود. ترجمه از زبان واسط هم انتقالِ انتقال است و در نتیجه در آن چیز بیشتری از دست می رود. من در این چهارپنج سال كوشیدم این لطمه را به حداقل برسانم، چونكه هیچ كاری مطلقاً عین نسخه اصل نیست. منتها گمان می كنم حكم «فتوكپیِ فتوكپی» ریشه در زمانی دارد كه ترجمه در زبان های غربی به این دقت نبوده است و با دست باز و آزادانه ترجمه می كرده اند تا جایی كه خیلی وقت ها مهر فرهنگ خودشان را بر اثر می زدند و اشتباه های ترجمه یا دگرگونی های شدید ساختاریِ ناشی از زبان مقصد از یك ترجمه به ترجمه بعدی منتقل می شد. به بیان دیگر، این حكم از زمانی ریشه می گیرد كه دستگاه فتوكپی خراب بوده و تصویری كه از نسخه اولیه بوده (فتوكپی) خود كج ومعوج بوده و در نتیجه فتوكپی از روی آن كار را خراب تر می كرده است. ولی در دهه های اخیر ترجمه بسیار دقیق تر شده است: هم ناشران نظارت دارند و هم شأن ترجمه بالاتر رفته است. خیلی وقت ها خود نویسندگان هم بر برگردان نظارت می كنند. در گذشته تعداد افراد مسلط به زبان های پیرامونی تر این قدر كم بود كه نمی شد همه آثار را به آنها سپرد. در واقع ملاحظات عملی یا واقع بینی گاهی موجب می شود این حكم زیر پا گذاشته شود و خلاف آن هم ثابت شود. به بیان دیگر، این حكم به این علت اشتباه است كه با مطلق كردن كافی بودن دانستن زبان اول، بقیه عوامل را از این معادله بیرون می گذارد. او در آخر سخنانش ضمن اشاره به نمونه های گوناگونی از برگردان های موفق غیرمستقیم و نمونه های موثقِ منجر به اعطای جایزه ی نوبل، اظهار داشت: برگردان غیرمستقیم پدیده ای است كه در هر تاریخ فرهنگی ای به آن برمی خورید و اگر نبود، جای خیلی آثار خالی می ماند. «داستان های بیدپای» از روی اقتباس (ترجمه آزاد) ایتالیایی از ترجمه اسپانیایی نسخه لاتینی ترجمه عبری اقتباس عربی روایت پهلوی اصل هندی به انگلیسی ترجمه شده است! بااین حال، از این برگردان بسیار استقبال شد. پس، این نوع ترجمه در تبادل ادبی بسیار نقش داشته است. ولی به رغم حضور قاهر همیشه در حاشیه مطالعات ترجمه قرار گرفته است و شأن آن نازل است. سمفونی عذاب بیِه لی در بخش بعدی این جلسه زهرا محمدی، عضو هیئت علمی زبان و ادبیات روسی دانشگاه تهران، سخنان خودرا درباره سمبولیسم اواخر قرن نوزدهم روسیه شروع كرد و اظهار داشت: این جریان مدرنیستی ناگهان در فضای روسیه طوفان به پا كرد و بسیاری از روشنفكران را به سمت خود جلب كرد. آندره بیه لی یكی از درخشان ترین چهره های سمبولیست روسی است كه توانستند سمبولیست روسی را در حد افراطی به اوج برسانند. عبارت «در حد افراطی» را به كار بردم، چونكه روسیه یگانه كشوری است كه ظهور سمبولیسم در آن منجر به جریانی در مقابل آن شد، یعنی آكمه ایسم كه در مقابل این همه نماد، رازآلودگی، چندمعنایی و ناگفته ماندن سخن شاعران ایستاد. نماد و موسیقی بارزترین خاصیت آثار سمبولیست ها بود. شاعران سمبولیست بر آن بودند كه هنر و ادبیات، خصوصاً شعر، باید برای مخاطب خاص باشد. از ین جهت، همه ی ابزارهایشان را به كار می گرفتند تا شعر سمبولیستی را به شعری نامفهوم برای مخاطب عام تبدیل كنند و موفق هم شدند. ما مخاطبان ایرانی كه شعر كلاسیك فارسی خوانده ایم، با این چندمعنایی، نماد و موسیقی شعر آشناییم و چنین اشعاری برایمان مفهوم است، اما این برای مخاطب روسی كه به شعر مكتب پوشكین و لرمانتوف عادت دارد، پدیده ای نو بود. از طرف دیگر، سنت شعری روسی زمانی با آثار سمبولیستی مواجه می شود كه پس از شعر پوشكینی مخاطب روس چندان با شعر سروكار نداشته و غرق در دریای آثار بزرگ منثور كسانی چون تولستوی و داستایوسكی بود. وی ادامه داد: بیه لی بین سمبولیست ها استعداد نبوغ آمیز مجنونِ همیشه شكست خورده است. این شاید بهترین و منطبق ترین توصیف وی در زندگی باشد. پدر بیه لی ریاضی دان و فیلسوف معروف و مادرش موسیقی دانی شناخته شده بود. او همیشه شاهد مجادلات میان پدر و مادر بود و اصرار این دو بر حقانیت خود بود. همین طور تحت اجبار تبدیل شدن به دانشمندی بزرگ زندگی می كرد. پدرش اصرار داشت كه در دانشگاه مسكو علوم طبیعی یا علوم دقیق بخواند. وی در دانشگاه مسكو زیست شناسی خواند، اما موسیقی و ادبیات هم خواند و به عرفان علاقمند شد. در نهایت، همه اینها از او شخصیتی ساخت كه بعد از مرگ پدر همه چیز را كناری نهاد و فقط به نویسندگی پرداخت. یكی از نیروهای محركه این نویسنده برای آفریدن «پطرزبورگ» ماجراهای نامعمول عشقی و شكست های عشقی همیشگی او است. خودش می گوید، من همیشه شكست خورده ام و همیشه كس دیگری را بجای من انتخاب نموده اند. چیزی كه در این رمان به خوبی دیده می شود. پس از «كبوتر نقره ای»، قرار بود «پطرزبورگ» جلد دوم از سه گانه شرق و غرب بیه لی باشد. ولی جلد سوم نوشته نشد. بیه لی روسیه را در تقابل میان شرق و غرب ترسیم می كند و می گوید خطر بزرگی آنرا تهدید می كند كه در تك تك ما (مردم روس) نهفته است. خطری كه به نظرم در «پطرزبورگ» رمزگشایی می شود؛ یعنی در رمانی كه جایگاه آن به جایگاه خود پطرزبورگ در تاریخ و فرهنگ روسیه وابسته است. به قول داستایوسكی پطرزبورگ شهر نیست، كابوسی است كه پتر كبیر دید و تصمیم گرفت آنرا به حقیقت تبدیل كند. كشمكش میان مسكویی ها و پطرزبورگی ها تا همین امروز ادامه دارد. حتی در زبان روسی دو مكتب آواشناسی مسكو و سن پطرزبورگ وجود دارد كه هریك بر نوعی تلفظ اصرار می ورزند و دیگری را تحقیر می كنند. چونكه همیشه در مسكو عده ای تاجر جمع بوده اند و در پطرزبورگ عده ای هنرمند و نویسنده. این استاد دانشگاه در ادامه اظهار داشت: بیه لی نیز كابوس خودرا به واژه و موسیقی تبدیل می كند. پطرزبورگ برای مردم روسیه با مفهوم امپراتوری گره خورده است. اما پس از انقلاب پایتخت به مسكو تغییر یافت. انگار شخصیت پطرزبورگ فقط در دوران امپراتوری چندصد ساله و برای آن مدلول پیدا می كند. پس از دوره ی كی یف، مسكو همیشه پایتخت روسیه بوده است و دیرینه تر است. اما بعد از بنیان گذاری پطرزبورگ، كاترین كبیر تحولات و اصلاحات فرهنگی فراوانی در آن انجام داد و آنرا به پایگاه فرهنگی و قلب فرهنگی روسیه تبدیل كرد. كشمكش میان مسكویی ها و پطرزبورگی ها تا همین امروز ادامه دارد. حتی در زبان روسی دو مكتب آواشناسی مسكو و سن پطرزبورگ وجود دارد كه هریك بر نوعی تلفظ اصرار می ورزند و دیگری را تحقیر می كنند. چونكه همیشه در مسكو عده ای تاجر جمع بوده اند و در پطرزبورگ عده ای هنرمند و نویسنده. پس، وقتی مسكویی اصیلی مثل بیه لی رمانی با عنوان «پطرزبورگ» درباره این شهر می نویسد، با واكنش خوبی مواجه نمی گردد. برای نمونه آنا آخماتووا این رمان را خیلی مسكویی می خواند و آلكساندر سولژنیتسین حتی وجود ریتم یا موسیقایی بودن آنرا انكار می كند. بااین حال، هر چه زمان می گذرد، واكنش ها تعدیل می شود. در دهه های اخیر منتقدان با نگاهی منطقی تر ارزش هنری و ادبی این اثر را بازمی شناسند و می كوشند آنرا برای مخاطب بازگو كنند. محمدی درباره كتاب مورد نظر اظهار داشت: در مقایسه نسخه ۱۹۱۶ و ۱۹۲۲ «پطرزبورگ» به این نتیجه رسیدم كه بیه لی در ویرایش دوم بخشی را حذف كرده كه كتاب را مفهوم می كرد. چرایی این كار برای من سؤال بود. تا اینكه در مقاله ای از دیمیتری بیكوف خواندم كه بیه لی می خواسته شاعرانگی اثر را اضافه كند و فقط فرم را در نظر داشته است. گویی قرار نیست این اثر فهمیده شود. در «پطرزبورگ» سوژه اصل نیست. ما باید با آگاهی از این امر به سراغ كتاب برویم. ما به خوانش روایی از متن عادت داریم. به بیانی به روایت داستانی عادت داریم كه در آن گم نشویم. اما در مواجهه با نثر سمبولیستی باید دید خودرا عوض نماییم. به نظر من، خوانش نثر سمبولیستی نوعی خوانش سمفونیك است. قرار نیست ما همه چیز موسیقی را بفهمیم، بلكه می خواهیم به آن نقطه لذت برسیم. نثر سمبولیستی یك نثر روایی نیست. رمان سمبولیستی نمی خواهد چیزی را روایت یا داستانی را تعریف كند، بلكه در قدم اول می خواهد چیزی را نشان بدهد و در قدم دوم دست مخاطب را بگیرد و او را وسط آن موقعیت قرار دهد. گرچه كتاب های تاریخی، انقلاب روسیه را دستاورد بلشویك ها می دانند، این رمان نشان میدهد كه در واقع بلشویك ها انقلابِ انقلابیون سوسیالیست را مصادره كرده اند. انقلابیون سوسیالیست نگاهی نیچه ای داشتند و برای رسیدن به ابرانسان می كوشیدند. انقلاب روسیه مدرنیسم روسی را نابود كرد. نخست آنكه ردای فوتوریسم به تن مدرنیسم كردند و آنرا واداشتند ساختارشكنی را به منزله ارزش به جامعه نشان بدهد تا مردم با ساختارشكنی های انقلابی همانندسازی كنند و هیجان انقلابی بگیرند. وی اظهار داشت: تشبیهات در این اثر چنان زنده اند و شخصیت های داستانی به اندازه ای مانند آدم های واقعی توصیف شده اند كه این اثر را بسیار خواندنی می كنند. فكورترین شخصیت این داستان، گویی داستایوسكیِ از تبعید برگشته است. حرف های او، توهمات او، حسی كه به سرما و یخ، به پطرزبورگ و به طوركلی به امپراتوری دارد، داستایوسكی است. آنا كه همسرش را رها كرده و با بازیگری ایتالیایی رفته است، آنا كارنینا است. گویی خود بیه لی به ما كلید می دهد. نیكلای خود بیه لی است. شخصیت جاسوس دوجانبه بسیار غیرقابل تحمل و درعین حال بسیار جذاب است. این عضو هیئت علمی دانشگاه در ادامه ضمن بیان جذابیت جاسوس دوجانبه در نقش قهرمان تاریخ ادبیات روسیه، اظهار داشت: این امر ریشه در دوگانگی تاریخیِ شخصیت و طبیعت روسیه دارد. چنان كه گاهی ماسك آسیایی به چهره می زند و گاهی با نقاب اروپایی ظاهر می شود. بیه لی می خواهد ما را از این دوگانگی بترساند و بگوید، پس از سقوط پطرزبورگ و امپراتوری این خود روسیه است كه به جهت این دوگانگی خودرا نابود می كند و نه شرق. یكی از عوامل جذابیت این جاسوس ها شاید به این جهت است كه همیشه بالای اپوزیسیون ایستاده اند و گویی دریافته اند كه وفاداران به انقلاب به اندازه ی طرفداران حكومت تزار احمق و یك بُعدی اند و این دو دسته بر هم برتری ندارند. گرچه كتاب های تاریخی، انقلاب روسیه را دستاورد بلشویك ها می دانند، این رمان نشان میدهد كه در واقع بلشویك ها انقلابِ انقلابیون سوسیالیست را مصادره كرده اند. انقلابیون سوسیالیست نگاهی نیچه ای داشتند و برای رسیدن به ابرانسان می كوشیدند. انقلاب روسیه مدرنیسم روسی را نابود كرد. نخست آنكه ردای فوتوریسم به تن مدرنیسم كردند و آنرا واداشتند ساختارشكنی را به منزله ارزش به جامعه نشان بدهد تا مردم با ساختارشكنی های انقلابی همانندسازی كنند و هیجان انقلابی بگیرند. این ابتذال با خودكشی مایاكوفسكی به پایان رسید. اما فوتوریسم ابزار تبلیغات، پوستر و پلاكارد شد. در نهایت، رئالیسم سوسیالیستی تیر خلاصی بود كه ادبیات مدرن روسی را به خدمت ایدئولوژی درآورد. بیه لی این را در پطرزبورگ به خوبی نشان میدهد. محمدی درباره بنیامتنیت متن بیه لی اظهار داشت: خیلی ها گمان می كنند بیه لی بدین سان به ادبیات قرن نوزدهم واكنش منفی یا فوتوریستی نشان میدهد. درحالی كه این بهره جستنی حداكثری از ظرفیت های ادبیات قبل از خود است. او با نوعی آشنایی زایی ذهن مخاطب را آماده كند و سپس ناگهان ریشه آنرا می زند. «سواركار مفرغی» پوشكین ستایش از پتر و نوسازی و اصلاحات وی در جامعه روسیه است. ولی بیه لی از این شعر چنان استفاده می نماید كه بنظر می رسد در حال انتقاد كردن از پتر و محكوم كردن او به نابودی است. حتی بیه لی در جایی می گوید، اگر به دنبال مفهومی پنهانی برای این كتاب اید، به نظرم آن احساس گناه و عذاب پیوسته ای است كه روسیه در فاصله ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۸ تجربه نمود و من به ابتدای آن حس رسیدم. او می گوید ما شكست خوردیم، نه از شرق و نه از غرب، بلكه از آن انفعال و بوروكراسی عمیقی كه در پطرزبورگ ۱۹۰۵ جاری و ساری بود و ریشه دوانده بود. ایشان سپس به برخی بازی های زبانی در اثر و انتقال آنها با ترجمه طاهری پرداخت و اظهار داشت: تصمیم بدیعی بود كه برخی واژه ها بااینكه معادل فارسی برای آنها وجود داشت، به فارسی برنگردانند. چونكه بیشتر بازی های زبانی در این رشته كلمات صورت می گیرد. همیشه تصور می كردم واژه سازی در آثار فوتوریست ها بیشتر بوده و از فوتوریسم شروع شده است. ولی در نثر بیه لی این كار به وفور انجام گرفته است. بیه لی در این رمان می كوشد از كلماتی استفاده نماید كه در گفت وگوهای روزمره خیلی استفاده نمی گردد. هدف او احتمالاً زجر دادن خواننده است. بنظر می رسد او به شدت به فكر قافیه سازی و شعرگونه نوشتن در چارچوب نثر است.
منبع: بلك بلاگ
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب