گزارشی از یك رویداد برای دهه شصتی ها؛

خاطره سازی بچه های روز گذشته در مترو از همكلاسی شهیدت چه خبر؟

خاطره سازی بچه های روز گذشته در مترو از همكلاسی شهیدت چه خبر؟

بلك بلاگ: در انتهای سالن ایستگاه با طراحی و چیدمان نیمكت های چوبی و تخته سیاه گچ های سفید چند گچ رنگی، یك كلاس درس دهه شصتی دایر شده است.



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: سیدمجتبی مومنی
حتما شما هم مثل نویسنده این گزارش اهل خاطره بازی با دهه شصت هستید. همان دهه ای كه پر از تلاطم و هیاهو بود. صدای آژیر قرمز، صف كالای كوپنی، صف نفت، بازی های كودكانه در كوچه و خیابان فارغ از حمله های هوایی و موشكی گاه و بیگاه رژیم بعث عراق به شهرها و از همه مهم تر شیطنت های دوران كودكی در مدرسه. خوب به یاد دارم از لحظه ورود به مدرسه و دیدن دوستان، بازیگوشی هایمان شروع می شد بی ترس از حضور ناظم قد بلند بد اخلاق در حیاط مدرسه با آن تركه بلند آلبالو در دست كه منتظر یك حركت اشتباه از ما بود و ترساندن ما از افتادن در سیاه چال مدرسه. بابای پیر اما مهربان كه با جاروی دسته بلندش برگ های افتاده از درختان را آرام آرام در كنجی از حیاط جمع می كرد. و بعد زنگ مدرسه، صف، قرآن و سرود و رفتن به كلاس درس. این تقریباً خاطره مشترك همه ما دهه شصتی هاست. مخصوصاً با شروع ماه مهر و دیدن كلاس اولی ها، ناخودآگاه همه به یاد آن روزها می افتیم و این كه از آن همه فقط گفتن یك یادش بخیر باقی مانده است.
این چند خط بهانه ای بود برای نوشتن گزارش از یك برنامه جالب فرهنگی در متروی تهران با عنوان كلاس «دهه شصت» در ایستگاه تئاترشهر كه به همت معاونت فرهنگی و اجتماعی شركت بهره برداری متروی تهران اجرا شد. از لحظه ورود به ایستگاه و سالن فروش بلیت همه چیز جالب و در عین حال عجیب به نظر می آید. در انتهای سالن ایستگاه با طراحی و چیدمان نیمكت های چوبی و تخته سیاه گچ های سفید چند گچ رنگی، یك كلاس درس دهه شصتی دایر شده است. اطراف كلاس هم با وسایل خاطره انگیزی كه عموماً در اغلب خانه های آن موقع مورد استفاده قرار می گرفت فضاسازی شده است.
چراغ علاالدین كه هم بخاری خانه بود و هم برای گرم كردن غذا كمك حال مادر خانواده و چه لذتی داشت نزدیك كردن پاهای یخ زده از سرمای زمستان به داغی چراغ، تلویزیون های سیاه و سفید كه فقط دو شبكه پخش می شد و انصافاً پرمحتوا تر از برنامه های امروز بود، چرخ خیاطی دستی، ابزار كار خانم خانه كه گاهی كمك خرج پدر بود با دوختن لباس برای مشتری، صندوق پست زرد رنگ كه امانتدار نامه های سربازی بود برای پدر و مادر چشم به راهش و در نهایت در گوشه ای از كلاس تصویر چند همكلاسی شهید كه جای خالی شان همیشه سبز بود. برای یك لحظه احساس می كنی سوار بر ماشین زمان به سال های خاطره انگیز دهه شصت برگشته ای. حتی مسافرانی كه برای رسیدن به مقصد عجله دارند برای چند لحظه توقف می كنند و برخی هم طبق عادت همیشگی این روزها مشغول گرفتن عكس و سلفی با گوشیهای همراه شان می شوند. چند مسافر كنجكاو پشت نیمكت ها می نشینند تا خاطرات گذشته شان را مرور كنند بی آنكه متوجه شوند معلم كلاس با خط كش چوبی در دست وارد می شود.

معلم لاغر اندام، با ریش كمی بلند و عینك گرد ته استكانی و كت زرد رنگ كهنه كه به تن نحیفش گشاد است خودش را آقای فوزی معرفی می كند و شروع سال تحصیلی را به همه تبریك می گوید. خیلی جدی و خشك به نظر می آید ولی از آن معلم ها است كه دانش آموزان بازیگوش دوست دارد سر كلاسش شیطنت كنند. خیلی طول نمی كشد كه فضای كلاس همه را تحت تأثیر قرار می دهد. آقای فوزی درس را شروع می كند. زنگ اول فارسی و درس الفبا است. خیلی زود نوبت نوشتن دیكته می شود. چهره مسافرانی كه پشت نیمكت ها نشسته اند دیدنی است. هر چند همه بزرگسال هستند اما همان لبخند بچگی بر چهره شان نشسته است. حال و هوای دیكته نوشتن و تقلب كردن از روی دفتر هم شاگردی و نهیب آقای فوزی كه: «اصغر! سرت روی دفترت باشه». «آقا معلم اجازه! یكم آروم تر بگید، جا موندیم» این را جعفر می گوید و طبق عادت همیشگی برای این كه مدادش پر رنگ تر بنویسد نوك آنرا به زبانش می زند و نوشتن را ادامه می دهد. آقا معلم دفترها را جمع می كند و پس از تصحیح دیكته ها، شاگردان ممتاز تشویق و شاگردان تنبل هم با خط كش تنبیه می شوند. نوبت زنگ دوم و درس سخت ریاضی می رسد. اواسط كلاس یكی از شاگردها بلند می شود و از معلم برای رفتن به جبهه اجازه می گیرد. آقا معلم مخالفت می كند ولی دانش آموز كلاس آقای فوزی به جبهه می رود و چندی بعد خبر شهادتش را به همكلاسی های وی می رسانند. معلوم می شود كه این قسمت از برنامه بخشی از نمایش كلاس دهه شصت است.
برنامه به اتمام می رسد و برخی از مسافران برای شروع اجرای بعدی منتظر می مانند. انگار دل كندن از خاطرات سال های كودكی به این راحتی هم نیست. به سراغ ایوب فوزی، بازیگر نقش آقا معلم می روم و از او درباره برنامه امروز و هدف از اجرای آنرا سوال می كنم. می گوید: «به مناسبت شروع سال تحصیلی و هم چنین فرارسیدن هفته دفاع مقدس برنامه كلاس دهه شصت اجرا شد. در این برنامه فرهنگی، سعی كردیم با فضاسازی دهه شصت، مسافران رهگذر در این ایستگاه را به خاطرات گذشته ببریم. خوشبختانه مردم از اجرای این برنامه استقبال خوبی داشتند و حضورشان در كلاس و انتظار برای اجراهای بعدی هم بر این نكته تاكید دارد.» وی در ادامه می گوید: «گذرگاه های مترو فضای مناسبی برای اجرای برنامه های فرهنگی و اجتماعی است. بازگشایی مدارس و تقارن آن با هفته دفاع مقدس فرصت مناسبی بود برای اجرای برنامه كلاس دهه شصت تا به این بهانه یادی هم از شهدای دانش آموزان در هشت سال دفاع مقدس داشته باشیم.»

به سراغ آقای میانسالی كه مشغول عكس گرفتن از برنامه است می روم و نظر او را درباره برنامه می پرسم. آقای ابراهیمی می گوید: «برنامه جالبی بود. برای من خاطرات زیادی را زنده كرد. اتفاقاً در دوران مدرسه یكی از هم كلاسی هایمان به جبهه رفت و بعد از مدتی خبر شهادتش به ما رسید. فضای كلاس هم مانند همان دوران بود كه معلم سخت گیر كلاس به ما درس می داد.» آقای مسن دیگری هم كه كنار صندوق پست در حال عكس گرفتن بود آهی می كشد و می گوید: زمان ما تنها راه ارتباط با دوستان و اقوام همین صندوق های پست و باجه های زرد تلفن بود. چه روزهایی كه منتظر رسیدن یك نامه بودیم. مخصوصاً خانواده هایی كه عزیزان شان در جبهه های جنگ مشغول دفاع ازآب و خاك میهن بودند و تنها همین نامه ها بود كه خبر سلامتی آنها را به خانواده شان می رساند.» خیلی زود زنگ كلاس به صدا درمی آید و بچه های روز گذشته بر روی نیمكت های چوبی به انتظار آمدن آقای فوزی می نشینند.
به برنامه كلاس دهه شصت و فضای طراحی شده درایستگاه بیشتر دقت می كنم. هفته دفاع مقدس فرصت مناسبی است برای بازگویی خاطرات مشترك گذشته در مكان های عمومی و گذرگاه های فرهنگی مانند مترو تا با نشان دادن فصل هایی از دوران چهل ساله انقلاب كه همان همدلی و ایثار بین مردم است دل ها را به هم نزدیك تر نماییم و این كه اجرای برنامه های فرهنگی چه قدر می تواند در همبستگی، اتحاد و وفاق ملی موثر باشد.


منبع:

1398/07/04
20:28:09
5.0 / 5
4494
تگهای خبر: برنامه , تئاتر , شركت , طراحی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۵ بعلاوه ۳