مدیر مركز تحقیقات فارسی- دهلی نو:

سعدی سخنگوی بین المللی فرهنگ ایران است

سعدی سخنگوی بین المللی فرهنگ ایران است

بلک بلاگ: سعدی در چشم جهانیان، به عنوان نه یک معلم آرمانشهری بلکه معلمی که در همه دوره ها می توان از او آموخت، مطرح است.



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب؛ طاهره طهرانی: قهرمان سلیمانی، دانش آموخته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است و مسئولیت های زیادی را در کارنامه شغلی خود دارد: شروع فعالیت در صدا و سیما، سپس دستگاه ریاست جمهوری و بعد سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، رایزنی فرهنگی ایران در تاجیکستان، بازگشت به ایران و اشتغال در مرکز توسعه همکاریهای علمی دانشگاهی و مرکز گسترش زبان فارسی، مدیر مرکز تحقیقات زبان فارسی در پاکستان، معاون آموزشی پژوهشی سازمان فرهنگ و ارتباطات، رایزن فرهنگی ایران در مسکو، بازگشت به ایران و کار در بنیاد سعدی و اکنون هم مدیر مرکز تحقیقات فارسی در دهلی نو هند است. نزدیک به چهار دهه گذشته مستقیم یا غیرمستقیم مسئله زبان فارسی در پهنه بین الملل، دغدغه اصلی وی بوده و در موقعیت های متفاوت هیچ گاه از این مساله فاصله نگرفته است. از همین کارنامه گذرا می توان فهمید که او نیز مانند سعدی عمری را در مسافرت گذرانده و لاجرم تجارب بسیاری اندوخته است که عمده آن در امتداد گسترش و بلندی نام ایران و زبان فارسی بوده است. به مناسبت روز سعدی گفتگویی با او داریم: چرا زبان فارسی مهم است؟ باتوجه به این اصطلاح که «فارسی وطن است» گسترش چنین زبانی چه اهمیتی دارد؟
در این سال ها گشت و گذارها و ارتباطات مختلفی با محافل علمی دنیا داشتم و ارتباط مستمری داشتیم، به نظر من زبان فارسی مهم ترین دارایی فرهنگی و قدرت نرم ایران و جمهوری اسلامی و شاخصه اصلی هویت ملی ماست. اگر مقرر است که ایران در معماری فرهنگی جهان معاصر شریک باشد، این شراکت را باید از رهگذر داشته های فرهنگی خودش صورت بدهد و این انتخاب آسانی نیست. من فکر می کنم که در ساختار فرهنگی جهان در ادوار گذشته و در موقعیت فعلی، زبان فارسی جز چند زبانِ معدودِ جهان است که در این معماری سهیم است. ما سهم بسیار عمده ای در تجربه و معرفت بشری و جهان فرهنگی امروز داریم، این امر بدیهی و مسلمی است که دارایی ما از زبان فارسی، داشته بسیار با ارزشی ست. الان هم اگر بخواهیم در زمره اثرگذاران و شریک در فرهنگ جهانی باشیم زبان فارسی است که دستیابی به این جایگاه را برای ما ممکن می کند. این داشته بزرگ آن قدر جاذبه دارد که روح های مستعد و خلاق جهان بدان اقبال دارند. در نتیجه حضور جدی و اثرگذار ایران و فرهنگ ایران را در پهنه تعاملات بین المللی ممکن می کنند.
شما فکر کنید که در ترکیه چه کسی ایران و فرهنگ ایران رو نمایندگی می کند؟ به نظرم باید سراغ احمد آتش و تحسین یازیجی و عبدالباقی گولپینارلی و در همین دوره معاصر سراغ نعمت ییلدیریم برویم. آدم هایی که ایران را و زبان فارسی را در این قلمرو سال ها نمایندگی کرده اند و ارزش این گنجینه عظیم معارف بشری را به همگان نشان داده اند. تلاش هر یک از آنها برای نشان دادن سهم ایران در این معماری جهان، شاید بیش از مجموعه دستگاه های فرهنگی رسمی ما باشد. زبان فارسی بیرون از مرزهای ایران چقدر اهمیت دارد؟
سیمایی که نیکلسون با معرفی مثنوی به جامعه غرب از زبان فارسی و معنویت فارسی عرضه نمود، مثال زدنی است. غرب یکباره با دریایی از معارف و فرهنگ بشری روبرو شد که از رهگذر زبان فارسی انتقال پیدا می کند. در دوردست ترین نقاط عالم، در مجموعه کشورهای سی آی اس، در آسیای مرکزی، در اروپا، در آمریکا، در همین شبه قاره ای که الان من هستم؛ بخش عمده ای از معارف، فرهنگ و دانشی که این جامعه به کمک آن خودش را تعریف می کند و به کمک آن خلاقیت های ادبی و فرهنگی خودش را بروز می دهد، از رهگذر زبان فارسی است؛ و بنابراین برای ما و همه علاقه مندان به سعادت و خیر و زیبایی، زبان فارسی بسیار اهمیت دارد.
تحقیقات دانشمندانی از این دست در بیرون از مرزهای سیاسی ما شاهنامه را در ردیف بزرگ ترین حماسه های عالم قرار داد. روح سرکش و حیران خیام از خلال تحقیقات همین دانشمندان شناخته شد و عظمت ایران و فرهنگ ایران را به جهانیان معرفی نمود. این بستر معرفت گستر زبان فارسی است که ایران را با همه تنوعات و رنگارنگی هایش نمایندگی می کند. در محدود مرزهای ملی هم رشته استوار پیوند همه ما ایرانیان است بیرون از نژاد و جغرافیا و اقلیم و زبان.
واقعاً چه کسی از نیکلسون بهتر می توانست زبان فارسی و به تبع آن ایران را معرفی کند؟ این جاذبه زبان فارسی است که بزرگانی مثل نیکلسون و برتلس و گولپینارلی و حسین علی محفوظ و کربن و … را شیفته ایران و فرهنگ ایران کرد. همه این ها چراغ داران زبان فارسی در قلمروهای مختلف هستند؛ و به صورتی منتقل کنندگان دستاوردهای فرهنگی و تمدنی ایران به کشورهای خودشان هستند، که از این منظر زبان فارسی نقشی بی بدیل دارد. هیچکدام از عناصر فرهنگی این توانایی را ندارند که جای زبان فارسی را بگیرند و بتوانند به اندازه زبان فارسی اثرگذار باشند. تصویر جهانی از ایران با زبان فارسی شکل می گیرد؟
در دوران معاصر ما با چند تا ایران روبرو می باشیم. یک ایران پیش از انقلاب، که هر جای دنیا می روید تصورشان این است که ایران کشور پولدار نفتی هست، و ما کشوری هستیم که با فروش روزانه شش هفت میلیون بشکه نفت، جزو کشورهای پولدار دنیا هستیم. این تصویر، تصویر زائل شده و تمام شده ای است. الان کسی به احترام این که ایران روزی شش میلیون بشکه نفت صادر می کند، کلاه از سر بر نمی دارد! یک تصویر، تصویر پس از انقلاب است. این اتفاقاتی که در منطقه افتاده، تصویر ایرانِ اتمی، چالش هایی که ایران در پهنه جهانی با آنها درگیر است… این تصویری است که متأسفانه قسمتی از جامعه ی جهانی مسئله ای به نام ایران، واقعیتی به نام ایران را از رهگذر این موضوعات می شناسد. یعنی عناوینی که به طور معمول به خصوص در حوزه سیاسی راجع به آنها گفت و گو می شود و تصویرهایی که در رسانه ها نشان داده می شود؟
بله، همین عناوینی که الان درگیر آنها هستیم. این ها واقعیت های روی زمین است و همه این ها هم به نام ایران است. همه این ها هم در دراز مدت پاسخ خودرا پیدا می کنند، یعنی زائل شدنی هستند و از خاطرها فراموش می شوند، احترام یا دشمنی هم با آنها موقتی است. همچنان که تصویر ایران نفتی الان تمام شده است، تصویر ایران هسته ای هم یک روزی جای خودش را به تصویر دیگری می دهد؛ ایرانی که در اینچنین اتفاقاتی از آن می گویند موقتی است. جامه ای موقتی است که بر تن یک هویت خیلی قدیم می پوشند. اما این تصویر ماندگار نیست. قسمتی از جهان دوست دارد با این تصویر ما را بشناسد و ما فعال مایشاء این عرصه نیستیم، قسمتی از بازی را انجام می دهیم، بخش دیگر آنرا دیگران به عهده دارند و در سالهای اخیر در کنش و واکنش بوده ایم. من یقین دارم که این مسئله ها حل خواهد شد. تنش های منطقه خاورمیانه، مسئله هسته ای و… بالاخره ایران این مسئله ها را حل خواهد کرد، عاقبت هرکدام راهکارهای خودرا پیدا می کنند. دشوار است اما نشدنی نیست. این تصویر هم موقتی و گذراست.
اما تصویر سومی از ایران در ذهن جهانیان هست که پایدار، زائل نشدنی و همیشگی است، و هر کسی در هر کجای دنیا با نام ایران و فرهنگ ایران آشنا باشد، به احترام ایران کلاه از سر بر می دارد؛ و آن تصویری است که مولانا و حافظ و سعدی و فردوسی نمایندگی می کنند. این تصویر در گذر بیش از هزار سال زبان و ادب فارسی تولید شده است. این تصویر پای دار، الهام بخش، روشن و امیدبخشی است؛ و نیاز جامعه جهانی به این تصویرِ فوق العاده، نیاز واقعی است. برای انسان امروز، برای همه آدم هایی که به زیبایی و خلاقیت، به خیر و همزیستی مسالمت آمیز انسانی می اندیشند، این تصویر ایران می تواند الهام بخش و مورد احترام باشد.
این تصویر هیچ گاه با رخدادهای سیاسی و فراز و فرودهایی که ما با آنها در پهنه جهان روبرو می باشیم خدشه دار نمی شود و همیشه مورد احترام جامعه ی جهانی است؛ و فکر می کنم که در بعضی از موارد حتی پرنورتر، پرجلاتر، الهام بخش تر و مؤثرتر و ارزشمندتر است. زبان فارسی اصلی ترین عنصری است که این تصویر پایدار را از ایران در ذهن جامعه جهانی خلق می کند. بدین جهت ما هرچه در باب زبان فارسی بگوییم، کم گفته ایم؛ هر کار که برای زبان فارسی بکنیم در حقیقت یک ادای دِین بسیار بسیار کوچک به یک داشته بسیار بسیار بزرگ فرهنگی است، که حاصل هزار سال تلاش پدران و مادران ما در سرزمینی ست که به نام جغرافیای فرهنگی زبان فارسی به رسمیت می شناسیم. این حضور فرهنگی بین عامه مردم خارج از مرزهای ایران جایگاهش چطور است؟ جایگاه زبان فارسی یا کاربردش باتوجه به این خاصیت های فرهنگی و آن چه این زبان حامل آنست، مثل آداب و رسوم در حوزه های مختلف بین مردم مناطقی که شما تجربه کار و زندگی داشتید.
به نظرم مسئله را در دو سطح باید دید. بخشی مجموعه کشورهایی هستند که با ما یک جغرافیای فرهنگی مشترک دارند، به صورتی زبان فارسی یک مِلک و دارایی مُشاعی است که متعلق به این اقوام هم هست. یک افغانستانی، یک تاجیکی، یک آذربایجانی، یک ترکیه ای، یک ازبکی یک هندی یک پاکستانی می تواند بگوید من در این میراث فرهنگی سهیم هستم؛ و این سخن نابه جایی نیست، حتی اگر بر معنای تقسیم بندی های امروزی قلمروهای سیاسی جهان بخواهیم داوری نماییم. مثل این بیت وحشی بافقی است که:
گر بگویم که مرا با تو سر وکاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
در این کشورها نفوذ و حضور زبان فارسی به اندازه ای پایدار، اثرگذار و جدی ست، که هیچکس نمی تواند آنرا انکار کند. حتی در جاهایی که به دلایلی با مسائلی تعدادی از رهبران این کشورها بخواهند انکار کنند که در این جغرافیا هستند و از زبان فارسی متأثر نیستند، در و دیوار گواهی می دهد که اینگونه نیست و اساساً مطلوب معقولی نیست. زبان فارسی در حقیقت قسمتی از شاکله وجودی و هویت معنوی این مردم است. زبان فارسی در این قلمروها بوده، حضور داشته و همچنان در ژرف ساخت فرهنگ و تفکر و زیست اجتماعی این ملت ها حضور دارد. گاهی اوقات تعدادی از این رهبران حتی رفتارهای مضحکی در این خصوص انجام دادند، که انگشت نمای خلایق هم شدند. مثل ماجرای جمهوری آذربایجان، خیلی تعدادی از رفتارها صورت مضحکی دارد، و هر آدم اهل بصیرتی بدرستی موضوع را می فهمد. چه ضرورتی دارد که شما یک گذشته متقن و روشن و شفاف را که پر از دستاوردهای بزرگ و قابل عرضه به جامعه جهانی است، بخواهید انکار کنید؟ این چه بیماری ست که در بعضی از این کشورها وجود دارد؟ جامعه این کشورهای حوزه فرهنگی مشترک، یک سطح از قضیه است، سطح دیگر کشورهای بیرون از این جغرافیاست. مثل کدام کشورها؟
جهان غیر فارسی زبان در مدلول وسیع آن از ژاپن تا آمریکا. مجموعه مستشرقینی که در این دو قرن در این عرصه وسیع جهانی، زحمت کشیدند و زبان فارسی را نمایندگی کردند، تحقیق، پژوهش کردند. این ها متوجه شدند که با چه دریایی از معارف بشری روبرو هستند، چه اندازه سهم ایران در این تلاش مشترک بشری برای غنای معرفت. فرهنگ انسانی، سهم قابل احترامی است. این نکته ای ست که عرض کردم، اینها احساس کردند که دستاوردهای زبان فارسی برای جامعه جهانی بسیار بسیار باارزش بوده و هست و قابل اعتناست. بنابراین عمرشان را هم صرف همین کارها کردند. این در حقیقت یک نوع احترام به این دستاوردهای بشری ست، اینها هستند که نام ایران، نام زبان فارسی و دستاوردهای این زبان و فرهنگ ایرانی را در جهان معرفی می کنند، و به جامعه جهانی شناساندند.
در هر دو سطح، فرض کنید استاد عینی که در تاجیکستان به عنوان یکی از پیشروان ادبیات معاصر فارسی تاجیکی گام برمی دارد، یا هنری ماسه ای که حدودا در همان دوره در فرانسه تلاش می کند، این تلاش مشترکی است به جهت اینکه نشان بدهند که این مساله چقدر مهم می باشد، هر دو به اعتلای نام ایران و شناساندن زبان فارسی به عنوان زبان فرهنگ، کمک کردند. چه کسانی که در داخل جغرافیای زبان فارسی کوشیدند چه آنها که در بیرون از این قلمرو عمر خودرا صرف زبان فارسی کردند، هر دو معماران یک بنا هستند. نام ایران، نام زبان فارسی را در جهان بلند آوازه کردند. نمونه هایی مثل کلمات مشترک، آداب و رسوم مشترک، مثل اشتراکاتی که ما با زبان هندی و اردو داریم، سرود ملی پاکستان که حدودا فارسی است، واژه های مشترکی که با زبان روسی و عربی داریم - حالا چه ما به آنها دادیم چه آنها به ما دادند- بغیر از این خاصیت های فرهنگی نمونه های جالبی از این دوستی و همدلی است، که لابد در این سال ها با آن برخورد داشته اید.
اولاً، داد ستد در این قضایا بین زبان ها و فرهنگ ها امری بسیار عادی است. آن چه زبان فارسی به زبان های دیگر مخصوصاً زبان های پیرامونی خودش داده گنجینه عظیمی از معارف بشری است. در همین زبان عربی که ما بیشترین تأثیر را، هم در ساختارهای زبانی، هم در دایره واژگان، از این زبان پذیرفته ایم، آن چه زبان فارسی به این زبان داده، در حقیقت کلیدواژه های مهم فرهنگ و معارف و زیست بشری است. شما واژه های دیوانی، اداری، موسیقایی، مهندسی و… را در زبان عربی ببینید، بخش عمده ای از آنها فارسی است. برای اینکه زبان فارسی این آمادگی را داشته، که این مجموعه را بصورت ساخته و پرداخته، در گنجینه علم و دانش و فنون خودش داشته، وقتی که با زبان عربی و فرهنگ عربی تعامل فنی و پرشتاب و جدی ای را شروع کرده، این معارف در زمره کلیدواژه هایی بوده که به زبان عربی داده است. در برخی از زبان ها علاوه بر این مسائل خودِ شاکله زبان، مثل همین مثالی که حضرت عالی درباب زبان اردو زدید، نیز متأثر از زبان فارسی است. زبان شناسان می گویند شصت درصد واژگان زبان اردو از زبان فارسی گرفته شده است. خود اردو زبان ها می گویند: اردو عروس زیبای زبان فارسی است؛ و همیشه علاقمند هستند که نشان بدهند این قرابت و خویشاوندی زبانی وجود دارد.
در همین جایی که الان من هستم، در شبه قاره هند؛ سرزمین زبان هاست و حدودا نمی شود زبانی را پیدا کرد که به شکل گسترده ای از زبان فارسی و فرهنگ ایرانی تأثیر نپذیرفته باشد. خود هندی، بنگالی، مراتی، تامیل، تلگو، پنجابی… اینها همه از زبان فارسی متأثر شدند به شکل های مختلف. در واژگان، در ساختار دستوری، در ضرب المثل ها، در بیان معنوی امور، در توضیح و بیان واقعیت های زندگی در ساحت های ادبی و فرهنگی و دیوانی و… مجموعه آن چه از درون این زبان به فرهنگ شبه قاره منتقل شده، در شیوه زیست، تعامل، داد و ستد، آئین ها، مراسم و… بخش مهمی از زیست اجتماعی و فرهنگی این مردم است، این امر طبیعی و مرسومی است. در میان فرهنگ ها به زبان های جهان در همه جای دنیا. در همین زبان ترکی که باز به فراوانی به کثرت می شود این نوع چیزها را دید. تا جایی زبان فارسی جایگاه داشته که تا همین اوایل قرن بیستم بخش عمده ای از مکاتبات دیوانی امپراتوری عظیمی مثل امپراتوری عثمانی با زبان فارسی انجام می شده، به جهت اینکه زبان فارسی حامل یک مجموعه ای از ارزش های زبانی بوده است. آن قدر این زبان پخته شده بوده که می توانسته دقیق ترین و فنی ترین مسائل را بیان کند، زبان علم بوده، زبان اعداد، زبان اداری و دیوانی بوده، زبان ارزش های معنوی و فرهنگی بوده. در هند هم همین اتفاق افتاده است که در امپراتوری عثمانی اتفاق افتاده، یعنی آن عظمت زبان فارسی، پختگی و غنی بودن آن باعث شده که اقبال به این زبان در این قلمروها زیاد باشد، اقبال به یک زبان دلیل واقعی می خواهد؛ همان گونه که عرض کردم زبان فارسی هم از همه این زبان ها بهره ور شده است.
یک نکته را باید عرض کنم که زبان فارسی، در حقیقت به نظرم تصویر دیگر ایران است. روح تمدنی ایران روح تمدنی ترکیبی است، به این معنا که شما در ایران جای پای فرهنگ هندی را می توانید ببینید، جای پای فرهنگ یونانی را می بینید، جای پای فرهنگ عربی را می بینید و.... زبان فارسی هم از مجموعه این فرهنگ هایی که در پیرامون و قلمرو زبان فارسی بودن تأثیر پذیرفته، و بعد یک دستاورد فرهنگی تازه ای را خلق کرده به نام فرهنگ ایران، که از همه این فرهنگ ها تأثیر پذیرفته، ولی هیچکدام از این ها نیست. یک آفرینش متفاوت می باشد از همه این فرهنگ ها. زبان فارسی در ژرف ساخت خود، همان روح فرهنگ ایران است که یک تمدن ترکیبی است از همه این قلمروهای زبانی که با آنها همسایه بوده، تأثیر پذیرفته، و یک روح فرهنگی ای خلق کرده که برای همه این مجموعه، دلچسب و دوست داشتنی است و با چشم احترام بدان می نگرند.
استاد عزیزی هر وقت که روز بزرگداشت فردوسی می شد، می گفتند که این روز بزرگداشت فردوسی نیست. هر روزی که کسی در گوشه ای از این دنیا با زبان فارسی حرف بزند، روز بزرگداشت فردوسی است؛ به جهت دینی که فردوسی به گردن همه ما دارد. در مورد سعدی، می دانیم که نقش سعدی در زبان فارسی امروزی نقش انکارناپذیری است، نظر شما چیست؟
سعدی جزو چند سخن گوی برتر زبان فارسی هم در قلمرو خود زبان فارسی و هم در بیرون از مرزهای ایران است. به نظرم بین این پنج ستون زبان فارسی به انتخاب دکتر شایگان، یعنی سعدی و حافظ و مولانا و خیام و فردوسی، سهم سعدی در شناساندن زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در بیرون از مرزهای ایران، بیش از دیگران است. البته که فردوسی نقش بسیار بسیار مهمی دارد، هم در فرهنگ جهانی و هم برای ما، که شاعر ملی ماست و هویت معنوی و ملّی ما را تفسیر می کند، حافظ آینه دارخلاقیت ها و زیبایی های زبان فارسی است اما سعدی سخنگوی بین المللی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی ست. اگر از مجموعه این استوانه های بزرگ زبان فارسی یک نفر بخواهد انتخاب بشود به جهت اینکه سخنگوی این فرهنگ در حوزه روابط جهانی باشد، به نظرم بی هیچ تردیدی باید اظهار داشت که آن یک نفر سعدی است. سعدی پدیده عجیبی است. از خوش اقبالی زبان فارسی است که اعجوبه ای چون سعدی را دارد.
در گزارشی که ابن بطوطه از سفر خودش به چین می دهد، امیرزاده ای در شهر هانگ شو در چین او را دعوت کرده، و بعد از پذیرایی او را همراهی کردند در مسافرت دریایی، آنجا بیان می کند که ملاحان در دریای چین شعری می خواندند از سعدی. آن چه او نوشته صورت ملفوظی بوده که یک عرب زبان توانسته ثبت و ضبط کند «تا دل به مهرت داده ام در بحر فکر افتاده ام / چون در نماز استاده ام گویی به محرابم دری» در فاصله کمی از عصری که سعدی زندگی می کرده، در آن سوی جهانی که قابل تصور بوده، و خیلی جهان سختی بوده برای سفر کردن، چین انتهای زمین بوده همانطور که در احادیث ما هست که پیامبر می فرمایند «اُطلُبوا العِلمَ ولَو بِالصِّینِ» یعنی آخر دنیا، ولی کلام سعدی آن قدر گسترده بوده و مورد اقبال واقع می شده و بیان کننده خواست های بشری بوده، آن قدر ارزش های هنری والا داشته که در مسافرت ابن بطوطه در مقابل امیرزاده چینی، ملاحان این غزل سعدی را به آواز می خوانده اند. این اتفاق در آن روزگار، با آن فضایی که انسان در آن عصر زندگی می کرده، اعجاب انگیز است. خیلی دشوار است کسی بتواند به این جایگاه برسد، این نشان دهنده عظمت شأن و مقام سعدی از همان روزگار تا حالا است. به عبارتی سعدی از عصر خود تا کنون، در پهنه گیتی، زبان فارسی و فرهنگ ایران را نمایندگی کرده است. سعدی غزل دارد، سعدی گلستان و بوستان دارد، سعدی مواعظ و قصیده دارد. ما با اتکای به کدام یک از آثار سعدی، می توانیم ادعا نماییم سعدی سخن گوی فرهنگ ایران و زبان فارسی است؟
باز در دو سطح می توان این مساله را بررسی کرد. یکی در گستره ای است که قلمرو زبان فارسی بوده و الان هم هست. در اینجا سعدی استاد فصاحت و بلاغت زبان است. یعنی هیچ کسی در کل قلمرو زبان فارسی نتوانسته گوی سبقت از سعدی برباید. به این معنا که سعدی الگویی در نثر، گلستان- و الگویی در نظم -مجموعه آن چه شعر سعدی را تشکیل می دهد- خلق کرده که در هر دو، سرآمد بوده است. یعنی شاعر یا کاتبی در هند، شاعری در قفقاز، شاعری در آسیای صغیر، اگر می خواسته مشق شاعری بکند، مشق نویسندگی بکند. از عصر سعدی تا الان آن چه را سعدی نوشته و سروده، سرمشق خود فرار می داده، آن چه سعدی خلق کرده به عنوان الگوی کاملی از فصاحت و بلاغت زبانی ست، از شیوایی و رسایی زبان. این که دانشجوی امروز زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه دهلی، در دانشگاه آنکارا، در دانشگاه زبان های شرقی روسیه و در دانشگاه لندن و پاریس و اوزاکا؛ اگر بخواهد یک متن بلاغی تمام عیار، یک متن پاکیزه فارسی را بخواند، اهل فن او را به گلستان ارجاع می دهند. این بواسطه این است که سعدی سرمشقی از زبان خلق کرده که این سرمشق، نمونه باارزش و عالیِ فصاحت و بلاغت زبانی و نمونه درجه یکی از خلاقیت فکری است. این در قلمروی که زبان فارسی را به شکل سیستماتیک و فنی می آموزند و می خوانند جاری و ساری است. رسوب امثالی که از گلستان در حافظه جمعی ما ایرانیان وجود دارد، با هیچ متنی قابل مقایسه نیست و این نشان میدهد که ما هنوز در فضای اندیشه و گفتار سعدی نفس می کشیم و سعدی در تمام ساحات زبان و زندگی ما حضور دارد. برای انسان های خارج از این قلمرو جغرافیایی و فرهنگی که زبان فارسی را نمی دانند سعدی چه دارد؟
شما ممکنست بفرمائید که برای یک انگلیسی زبان سعدی چه دارد؟ چرا در آنجا باید زبان به تحسین سعدی بگشایند؟ چرا لافونتن، هوگو، ول تر و بالزاک و دیگران به آثار سعدی چشم داشتند؟ چرا آنها توجه کردند به نوشته های سعدی؟ این مسئله دیگری ست. بالزاک بلاغت زبان فارسی را درک نمی کرد، ولی یک چیز را درک می کرد و آن تجربه مشترک بشری است، سعدی خلاصه تجربه بشری است به این معنا، اگر شما و بنده بخواهیم عاشق بشویم، بهترین سروده های عاشقانه که ارتباطات انسانی را توضیح می دهد -گرم، جاندار و امروزی- هنوز باید این تجربه را در زبان سعدی جستجو کرد؛ اگر مقرر است با دردمندان، با فقرا، با بیچارگان، همدلی نماییم هنوز می توان بهترین نصایح را، بهترین تصاویر را از آثار سعدی دریافت؛ اگر بخواهیم مستبدان و ستمگران را نصیحت نماییم، هنوز باید رجوع نماییم به آثار سعدی؛ همه آن چه در ارزش های والای بشری هست، به زیباترین و انسانی ترین صورت همه و همه در آثار سعدی امکان تجلی پیدا کرده، سعدی شاعر این جهانی ست. مولانا به قولی که استادمان دکتر شفیعی کدکنی می گوید: یکی از شگفتی های عالم بشری است؛ ولی این شگفتی عالم بشری در یک عالم ماورایی ست، در عالم لاهوت است. ولی سعدی، هنرش در این است که این تجربه های بشری را در صورت ناسوتی این جهانی و زمینی آینه داری می کند و نشان میدهد که آدمی پست و بلند حیاتش چیست در عین حال چشمی هم به عالم لاهوت دارد.
«افتد و دانی» بیان تجربه این جهانی زیست انسان است. در همین شبه قاره ای که تا عصر امروز هنوز در مدارسِ دینی گلستان سعدی به عنوان متن درسی مورد اعتنا است، این واقعیت هم هست که باب پنجم گلستان را درس نمی دهند. چرا؟ به جهت اینکه عین تجربه های ناسوتی و انسانی این جهانی است، از جنس آن چه «افتد و دانی» است. یک بخش از هنر سعدی این است که انسانی ترین چیزهایی که در وجود یک انسان به عنوان انسان، به عنوان موجودی که همیشه در معرض لغزش هست، همیشه در معرض انتخاب هست، همیشه در معرض آموختن هست، همه این ها را به زیباترین صورت بیان می کند. و این فرق می کند با جهان آرمانی از جنس آرمان شهری که بطورمثال نظامی در اسکندر نامه ی خود بیان کرده، یا آن چه در آثار مولانا آمده است. بخش عمده ای از تجربه سعدی، تجربه این جهانی است؛ یعنی وقتی که سعدی در باب عدل، احسان، تحمل، مدارا، تربیت، وارستگی انسانی حرف می زند، به همین دنیای ستیزه گر، همین دنیای پر از حرص و آز نظر دارد، به همین جهان ریاکاری که قرن ها جامعه ی بشری را در معرض لطمه قرار داده است توجه دارد. سعدی در مقام یک معلم، در مقام یک پیر جهان دیده همه این ها را برای ما به زیباترین بیان توضیح می دهد. این است که سعدی را در چشم جهانیان، به عنوان یک معلم واقعی -نه یک معلم آرمانشهری- بلکه معلمی که در همه دوره ها می توان از او آموخت، مطرح می کند. حتی اگر ما آرمان گرای تمام عیار هم باشیم، سعدی در فاصله جهان آرمانی با این جهان خاکی در همه این قلمروها، برای ما حرفی برای گفتن دارد. درسی برای آموختن دارد و این نکته بسیار بسیار مهمی است. سعدی معماری است که پل ارتباط بین لاهوت و ناسوت را بنا کرده است.


1403/02/02
08:31:57
0.0 / 5
183
تگهای خبر: آموزشی , رسانه , رمان , سفر
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۱