محبتی مطرح كرد؛

شمس تبریز قائل به شروع معراج از درون انسان است

شمس تبریز قائل به شروع معراج از درون انسان است

به گزارش بلك بلاگ مهدی محبتی اظهار داشت: شمس تبریز اعتقاد دارد باید آنچه درون خود داری، باردیگر برای خود باز كنی. باید پیامبر را الگوی خود بدانیم اما معراج را از درونمان آغاز نماییم كه این، حرف جدیدی در معرفت شناسی است.



به گزارش بلك بلاگ به نقل از مهر، نوزدهمین نشست از مجموعه درس گفتارهایی درباره شمس تبریزی با محوریت «تحلیل انتقادی گفتمان شمس تبریزی در باب بدعت و متابعت» روز چهارشنبه ۳۰ بهمن با سخنرانی مهدی محبتی، عضو هیأت علمی دانشگاه زنجان، در مركز فرهنگی شهر كتاب انجام شد.
محبتی ابتدای این جلسه اظهار داشت: درباره میزان قدرت اندیشه ورزی و ایجاد دبستان های مستقل معرفتی بزرگان سنتی ما، خصوصاً صوفی مشربان، نكته ها و گفته های فراوان از گذشته تا امروز، موافق و مخالف، مطرح شده و ناگزیر گروه های اجتماعی مختلفی را به دنبال خود كشانده است. مخالفان اساساً منكر خیلی از ارجمندی ها و تأثیرگذاری های مثبت و ممتد و عمیق اینان شده اند و در مقابل، بعضی از موافقان تا بدان جا پیش رفته اند كه برای مثال مولانا جلال الدین را بزرگ ترین متفكر تاریخ فرهنگ ایرانی اسلامی و حتی بشری قلمداد كرده اند و گروهی دیگر با تاكید بر همین نوع گزاره ها، شمس تبریز را از این مرتبه هم والاتر دانسته و بالاتر برده و بر آن شده اند كه وقتی شمس، فردی چون مولانا را شیفته و شیدای خود نموده است پس باید ژرفا و بلندای فكری و شخصیتی بس بیشتر از او داشته باشد و مشهوراتی همانند این.
وی اضافه كرد: البته در بی همتایی و تأثیرگذاری این نخبه های بی مثال فرهنگ ما هیچ شك و تردیدی نیست و این قولی است كه غالباً جملگی برآن اند؛ هرچند تا به امروز كمتر گفتمانی به صورت مستدل و مستند و دور از غوغاها و غلبه های مد شده و عمدتاً مدرن، به این مدعیات خصوصاً در باب شمس درخشان تبریز پرداخته است. در این گفت وگوها می كوشیم به یكی از این ساحت ها بپردازیم و عیار گفته های شمس را درباره مسأله ی بغرنج بدعت و متابعت، به دور از هیاهو و غوغا، نقد و تحلیل نماییم و در حد عقل و نگاه خود دریابیم كه نكته ها و مقالات او واقعاً چون گنجی است گوهربار یا مثل خیلی از حرف های دیگر و دیگران مبالغاتی است مستعار.
این پژوهشگر در ادامه اظهار داشت: گنج گوهربار یعنی چه؟ شاهان گذشته گنج های بزرگی داشتند مانند شایگان، بادآورد و همین گوهربار. گنج گوهربار یادآور گنجی است كه در روزگار ساسانیان در زمین یك كشاورز پیدا می شود و شامل چندین تنگ و آفتابه پر از زر است. مبالغه مستعار هم ضد این گنج گوهربار است كه از نوشته های سعدی گرفته شده است. سعدی در داستان علم بهتر است یا ثروت حق را به علم می دهد و دفاع طرفداران ثروت را مبالغه های مستعار می نامند. آیا حرف ها و مقالات شمس گنج گوهرباری است كه باید كشف شود و یا تنها مبالغه ای گوهربار است؟ ما باید حرف مخالفان مولانا و شمس را هم بشنویم چونكه خیلی از آنها انسان های بزرگ و فهیمی بوده اند. بزرگ ترین اشكالی كه بر ادبیات و فرهنگ ما می گیرند این است كه زیبایی اندیشه را قربانی كرده است و پر از زیبایی های استعاری و تشبیهی است. مثلاً صادق هدایت براین باور است كه حرف های خیلی از شاعران كلی و تكراریست كه ما باید این مساله را باز نماییم. این ها قسمتی از گذشته ی روز گذشته ماست. ما باید گذشته را استخراج و در خدمت آینده بگذاریم.
بدعت در مقالات شمس چگونه است؟
محبتی اظهار داشت: خود این واژه «بدعت» كه در مقالات شمس آمده چیست؟ چرا بایزید و ابن عربی را به بدعت محكوم می كند؟ ما باید به گذشته برگردیم و منظور بدعت را دریابیم. از دید شمس بدعت چیزی است كه اول بار مطرح می شود و تازه و در جامعه است و وقتی دین به كمال می رسد چیزهایی بیاوریم كه در دین نیست. ابن عربی بدعت را دو گونه می داند: بدعت هدا (خلاف امر رسول نباشد) و بدعت ضلال (طبق حرف رسول نیست). اغلب چیزهایی كه در بدعت به كار می بریم مذموم است. آیا كسی در فرهنگ اسلامی جرأت كرده كه بگوید خدا خالق نیست؟ و مانند آن چه در تورات آمده است بگوید خدا «خواست و آفرید»؟ حكمای یونان معتقدند كه عالم قدیم است و خدا مهندس است و خالق نیست. در خلق رابطه طولی است و خدا بالاست؛ در مهندسی هیچ كدام بر دیگری سبقت ندارند و در وحدت، عین هم هستند و این رابطه ی قدرت را می شكند. در ایران همیشه می خواستند رابطه طولی برقرار شود؛ پس دو رابطه دیگر رشد نكرده اند. تنها زكریای رازی جرأت كرد كه بگوید عالم قدیم است كه به مقدمات خمسه معتقد بود.
وی افزود: اما سنت چیست؟ هر چیزی است كه یك نفر پدید آورد و قوم بعد از آن، آنرا اجرا كردند. اصل در سنت طریق (جاده هموار) و رفتار است و وقتی درباره ی شرع به كار رود، چیزی است كه پیامبر امر و مردم را به آن سفارش كرده و در قرآن نیامده باشد. سنت راهی است پسندیده كه بیش ترین پهنا را دارد. كلاً سنت به معنای راه و جاده است. در فرهنگ اعرابی، اصل جاده بوده است كه همیشه با آن سروكار داشته اند. بدعت امری است كه نه دستور خدا و نه پیغمبر است. در جهان اسلام، مكاتب و ملل پدید نمی آیند؛ مگر اینكه مطلوب امر سیاسی و اجتماعی قوی باشند. هیچ ملل و نحلی به گونه ی شخصی پدید نیامده است. هم داعش و هم القاعده نمونه هایی گویاست. آیا در جهان اسلام كسی توان بدعت دارد؟ كسی كه قدرت سیاسی و اجتماعی ندارد، توان بدعت ندارد.
بدعت صغیر و كبیر چگونه است؟
این استاد دانشگاه در ادامه سخنانش اظهار داشت: بدعت صغیر: نوآوری هایی در درون خود دین. بدعت كبیر: حرف هایی در بیرون از آن ساختمان و سازمان. باتوجه به این كه همه ی مكتب های تاریخ برآمده از امری سیاسی و اجتماعی است، امكان بدعت كبیر وجود ندارد. در كتاب سیاست نامه، خواجه نظام الملك درباره ی روش حكومت داری چنین گفته است: ریشه ی همه ی مخالفان را باید كند و تفتیش كرد. امروز در جهان دو مكتب است كه بر راه راست است یكی حنفی و دیگر شافعی. نظام الملك خطاب به ملك شاه كه قدرت او را تنها یك دوات و قلم نامیده بود اظهار داشت كه اگر این دوات را از جلو من بردارند، شمشیر شما هم از دستتان خواهد افتاد. در كتاب الفرق بین الفرق، عبدالقادر بغدادی به روایت یك حدیث منصوب به پیامبر می پردازد كه در آن آمده است: «امت من به ۷۳ ملت بخش خواهد شد…» سپس به توضیح درباره ی این فرقه ها می پردازد. در آن حدیث، به جز یكی، همه ی فرقه ها باطل خوانده و شمرده شده اند كه باید نابود شوند. مولانا هم معتزله را تا اندازه ی خر پایین آورده است و راه آنان را راه خران دانسته است اما گزاره ی اصلی مولانا و شمس این است كه ما نسبت به مذاهب بی طرف نیستیم. ما جاده ی اصلی هستیم و دیگران همه بدعت اند. اما چرا باید حتما یك جریان در كار باشد، این فرهنگ باید تا كی دنباله داشته باشد؟ آن هم در ایران كه اساس آن چندصدایی است؟
محبتی اظهار داشت: تا این مساله حل نشود نمی توان كاری از پیش برد. اصلاً بنیاد روشن گری بر چندصدایی است. «ولتر» گفته است: «زنده باد مخالف من… من دشمن تو و عقاید توأم اما حاضرم جانم را فدا كنم كه تو عقاید خودرا بگویی.» دین به دنبال ایجاد ماهیت، هویت و قدرت جمعی است اما عرفان می خواهد قدرت جمعی را ازهم بپاشد تا تو به خلوت برسی. این كه بگوییم عرفان حتما دینی است اساسا غلط است. یكی از شاخه های عرفان دینی است. عرفان به دنبال خاموش كردن حواس ما برای درك و هم سویی با آن قدرت مطلق است. این اندیشه با هویت سازی، قدرت سازی، لشگركشی و جمعیت سازی جور در نمی آید. باید خاموش شد تا روشن شوی؛ همان چیزی كه بایزید گفته است: «روشن تر از خاموشی چراغی ندیدم روشن ترین چراغ عالم خاموشی است.» كلام شمس نسبت به دیگر بزرگان اسلام، تندتر است. این تندی كلام وی از سر كین نیست بلكه از سر درد است.
منشأ سخن های شمس كجاست؟
نویسنده كتاب «از معنا تا صورت» اظهار داشت: شمس درباره چند شخصیت اظهار نظر كرده كه از آن میان، می توان به بایزید بسطامی اشاره نمود. درباره ی وی گوید: «چون مست بود سبحانی گفت، متابعت مصطفی به مستی نتوان كرد… هركس چنین بگوید گم راه شده و این در دین محمد بدعت است، سخن منزلت رها كن ای بایزید… اگر كسی را گمان باشد كه حال او قویتر از حال مصطفی است، سخت احمقانه آدم باشد.» درباره سنایی هم چنین می گوید: «این است محرومی اش، از این است جهل اش به آخر عمر زنار خواست و باردیگر برگشت… دو بیت خاقانی برتمام دیوان سنایی می ارزد.» شمس درباره عین القضات گفته است: «از سخنانش یخ می بارد» ابوسعید ابوالخیر هم «۱۲ سال گیاه خورد و به خودش زجر داد…» خیام هم «گاهی بر خلق می نهد تهمت را باری بر روزگار، باری بر بخت، باری به حضرت حق، باری نفی می كند و انكار و اثبات، باری اگر می گوید، سخنانش درهم و بی حد و تاریك است.»
وی اضافه كرد: شمس درباره حلاج دارد: «حلاج خام و رسوا و نارس و ناقص است كه اگر مرا بودی او را كشتم و یا توبه دادم.» همین طور درباره فخررازی می گوید: «فخر رازی چه زهره داشت كه گفت محمد تازی چنین گوید و محمد رازی چنین! این مرتد است…» شمس به سهروردی هم اشاره می كند و این چنین می گوید: «سهروردی می خواست این درم و دینار برگیرد كه سبب فتنه است و معاونت خلق به چیزی دیگر باشد و سهروردی ترك متابعت كرد.» «ابن عربی كوهی بود شیخ محمد اما در متابعت نبود.» این جا باید از شمس پرسید كه متابع كیست؟ در واقع متابعت الگوسازی از رفتار پیامبر بر مبانی آن چه او گفته، كرده و یا تأیید كرده است. متابعت این نیست كه تو از بیرون كسی رفتار وی را تقلید كنی، بلكه یعنی این كه تو فهم او را در درون خودت زنده كنی؛ چون اگر چیزی در تو نباشد، هیچ پیغمبری نمی تواند چیزی كه تو نداری را به تو بدهد. یعنی بازیافت نیروهایی درونی بوسیله الگوگیری از پیامبر؛ نه این كه تقلید كردن از او. شمس دلیل گمراهی ها را ندانستن معنای مطابعت، موافقت و این كه پیامبر چه می خواست بگوید می داند. از دید شمس حقیقت متابعت این است كه آن چه تو درون خود داری، آنرا باردیگر برای خود باز كنی. ما باید پیامبر را الگوی خود بدانیم اما معراج را از درون خود آغاز نماییم كه حرف بسیار تازه ای در وادی معرفت شناسی است.

1398/12/10
17:12:19
5.0 / 5
3623
تگهای خبر: داستان , فرهنگی , كتاب , نویسنده
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۳ بعلاوه ۴