یادداشت علی الله سلیمی بر كتاب من مادر مادربزرگم بودم

روایت رازهای دنیای نوه و مادربزرگ در یك رمان رئالیسی كودك

روایت رازهای دنیای نوه و مادربزرگ در یك رمان رئالیسی كودك

به گزارش بلك بلاگ علی الله سلیمی، داستان نویس و منتقد ادبی، یادداشتی بر رمان كودك من مادر مادربزرگم بود مژگان بابامرندی نوشته كه به مبحث رابطه قابل تامل یك نوه نكته سنج با مادربزرگ بیمارش می پردازد.


خبرگزاری مهر – سرویس فرهنگ - علی الله سلیمی: رمان كودك در مقایسه با داستان های اغلب كوتاه كه برای گروه سنی كودكان نوشته و منتشر می شود، از نظر كمیت چندان چشم گیر نیست و معمولاً آثار محدودی در این زمینه به دست كودكان می رسد اما گاه بعضی از نویسندگان با شناختی كه از دنیای كودكان دارند، آثار قابل توجهی در این زمینه خلق می كنند كه مطالعه آنها می تواند دریچه تازه ای به روی كودكان و حتی برخی بزرگسالان ایجاد كند. یكی از این نویسندگان، مژگان بابامرندی، از چهره های شناخته شده ادبیات كودك و نوجوان است كه آثار گوناگونی در این زمینه دارد و رمان «من مادر مادربزرگم بودم» این نویسنده نمونه موفق یك رمان كودك با مولفه های تعریف شده برای این گونه ادبی است. راوی این رمان، دختر هشت ساله ای به نام «نوشین» است كه همراه پدر و مادر، خواهر كوچك و مادربزرگش زندگی می كنند. او اتفاق های روزمره زندگی خود و خانواده اش را روایت می كند كه بیشتر معطوف به مشكلات مادربزرگ به خاطر كهولت سن است. نوشین همواره هوای مادر بزرگ را دارد و از او مانند بچه ای كه احتیاج به مراقبت دارد، مراقبت می كند. در جایی از رمان، مادربزرگ به خاطر بیماری آلزایمر كه كم كم دچارش می شود، نوشین را مادر خود خطاب می كند و این سبب می شود نوشین احساس كند باید مثل یك مادر از مادربزرگش مراقبت كند. رمان «من مادر مادربزرگم بودم» به رغم اینكه یك اثر حس برانگیز است اما به شدت رئالیستی است و نویسنده تلاش كرده واقعیت های زندگی امروزی یك خانواده را بدون خیال پرداری های آنچنانی در چارچوب داستان بیان كند. با آنكه در این اثر روابط عاطفی یك نوه (نوشین) و مادربزرگ وی در محوریت قصه قرار دارد، اما مشكلات روزمره این خانواده همچون مسایل اقتصادی كه بر روند عادی زندگی آنها تاثیر گذشته، از محورهای اصلی این داستان است. خانواده به خاطر مشكلات مالی قادر نیست با استخدام یك پرستار برای مادربزرگی كه كنترلی بر روی بعضی از حركات و رفتار و گفتارش ندارد، مشكلات در رابطه با او را برطرف كند. پدر و مادر هر دو شاغل هستند و ساعت های طولانی از روز را بیرون از خانه سپری می كنند و به جهت اینكه در این مدت مادربزرگ به علت مشكلاتی كه دارد مشكل تازه ای را در خانه ایجاد نكند، پای او را به تخت او می ببندند و این اقدام سبب می شود پای مادر بزرگ زخمی شود. در چنین وضعیتی است كه نقش آفرینی نوشین بعنوان عامل موثر در بهبود روحیه مادربزرگ آغاز می شود. نوشین از هیچ تلاشی برای مرتفع ساختن مشكلات و ناراحتی های مادربزرگ دریغ نمی كند و همواره تلاش می كند مادر یك مادر باشد و گاهی هم بعنوان پرستار از مادربزرگ خود نگه داری كند. در بخشی از داستان كه نوشین مادربزرگش را به حمام می برد، این رابطه حسی و احساس تعهد نوشین نسبت به مادربزرگ بیمارش به زیبایی بیان شده است: مامان رفت خرید، نورا خواب بود. مامان بزرگ را بردم حمام. سرش را شامپو زدم. بعد یك بستنی قیفی روی سرش درست كردم و توی آینه نشانش دادم. اظهار داشت: «توت فرنگی اش كو؟» زد زیر خنده. بعد با شامپوی زیاد لیفش زدم. مراقب مچ پاهایش بودم كه لیف زخم هایش را نكند. همه بدنش پر از كف شده بود. گفتم: «من تنها كسی هستم كه یك مامان بزرگ ابری دارم.» او هم یك عالم كف برداشت و مالید به من. من هم شدم ابری. بعد همه حمام پر شد از ابر كفی. مامان بزرگ اظهار داشت: «مامان، همیشه با هم بیاییم حمام!» گفتم: «من مامانت نیستم. من نوشینم. نوه ات.» مامان بزرگ اظهار داشت: «مامان، پس از حمام برام نوشابه نارنجی می خری؟» كمی ترسیدم. دلم نمی خواست مامان مامان بزرگم باشم. دلم می خواست فقط نوشین، نوه اش باشم. اما وقتی نگاهش كردم دیدم نگاهش درست مثل بچه هاست. دلم یك جوری شد. شاید اینكه دلم یك جوری شد یعنی دلم سوخت. دیگر نترسیدم. گفتم: «اگر دختر خوبی باشی حتماً!» (ص ۱۱ و ۱۲) بیان روحیه لطیف یك دختر كم سن و سال و همینطور احساس تعهد و رفتارهای او نسبت به مادربزرگ بیمارش، فضای داستان را تا حد زیادی دلنشین كرده است. با آنكه صحنه های در رابطه با مشكلات و بیماری مادربزرگ اغلب دلگیر و ناخوشایند است، اما رفتارهای نوشین تا حدودی این صحنه ها را تلطیف می كند.
نكته كلیدی و قبل توجه این داستان آنجایی است كه پدر و مادر نوشین از مرتفع ساختن مشكلات مادربزرگ عاجز می شوند و این نوشین است كه با رفتارهای سنجیده خود تا حدود زیادی زخم های زندگی مادر بزرگ بیمار و ناتوان را التیام می بخشد. صحنه های پایانی رمان به مرگ مادربزرگ ختم می شود كه نویسنده این بخش را با الهام از خیالپردازی و رویای كودكانه نوشین و به زیبایی بیان می كند. واكنش نوشین به مرگ مادربزرگ با یكی از رویاهای مادربزرگ در زمان حیاتش گره می خورد: چشم هایم را روی هم گذاشتم. صدای آهنگ می آمد. آهنگ شمالی. همان كه مامان بزرگ خیلی دوست داشت. او جوان شده بود. شبیه یكی از عكس هایش شده بود. مال وقتی كه هنوز عروسی نكرده بود و لباس شمالی تنش بود. همه كنار دریا بودیم. مامان بزرگ كنارم نشست. از دریا نسیم می وزید. خنك بود. نسیم دور و بر مادربزرگ وزید. مادربزرگ را ابری كرد. باردیگر بوسیدمش. بوسه اش هم خنك بود. مثل بستنی. خندیدم. او هم خندید. (ص ۷۰) نثر و زبان كتاب «من مادر مادربزرگم بود» ساده و پاكیزه و به دور از شلوغی و پیچیدگی های رایج در بعضی آثار حوزه ادبیات كودك است. نویسنده تلاش كرده دایره واژگانی اثر متناسب با درك، سواد و دانش كودكان باشد. كتاب «من مادر مادربزرگم بودم» نوشته مژگان بابامرندی در ۷۰ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه و با قیمت ۹، ۰۰۰ تومان از جانب انتشارات پیدایش در تهران چاپ و انتشار یافته است.

1398/04/15
18:26:10
5.0 / 5
4793
تگهای خبر: خرید , داستان , رمان , سرویس
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۵ بعلاوه ۳