كتابی درباره تأثیر جنگ بر روابط انسانی؛

هوو منتشر گردید

هوو منتشر گردید

به گزارش بلك بلاگ رمان هوو به قلم سلمان خورشیدی توسط نشر نشانه منتشر گردید. این كتاب اثری متفاوت درباره تأثیر جنگ بر روابط انسانی است.



به گزارش بلک بلاگ به نقل از مهر، نشر نشانه رمان «هوو» نوشته سلمان خورشیدی را در ۱۹۷ صفحه و بهای ۴۵ هزار تومان منتشر نمود. این رمان به وقایع دهه شصت شمسی، جنگ و تأثیراتش بر زندگی افراد می پردازد.
«هوو» که اولین اثر داستانی خورشیدی است روایت زندگی زنی به نام «مهری» است که همسرش «حبیب» با تصمیمی ناگهانی به جبهه می رود. غیاب او، رابطه سرد و تیره اش با مهری را دستخوش تغییرات بسیاری می کند اما این رابطه با خبری از جنوب به جدالی میان شک و یقین تبدیل می شود.
مهری قهرمان داستان، زنی پرشور اما سرخورده است که آخرین تلاش هایش را برای پایدار نگهداشتن رابطه با همسرش حبیب انجام می دهد؛ همسری که در تصمیمی آنی و عجیب، بدون داشتن هر پیشینه سیاسی یا مذهبی تصمیم می گیرد به جبهه برود. منوچهر، عموی کلاش حبیب هم نقش پررنگی در داستان دارد که حضور غیر منتظره اش در غیاب حبیب، باورهای مهری را به چالش می کشد.
سلمان خورشیدی نویسنده این اثر، متولد سوم آبانماه ۱۳۶۳ در تهران است. وی فعالیت حرفه ای خویش را در دوران دانشجویی با ساخت انیمیشن شروع کرد و سپس به کسب تجربه در فیلمنامه نویسی و فیلمسازی پرداخت. از سال ۱۳۸۳ به موازات تولید حرفه ای سریال ها و مجموعه های تلویزیونی انیمیشن در سمت های گوناگون نویسنده، کارگردان و کارگردان فنی حضور داشته و همواره روایت داستان از دغدغه های مهم او بوده است. به همین جهت داستان های گوناگونی را در چارچوب فیلمنامه یا به شکل مستقل به نگارش در آورده است. پیش تر از او کتاب «از ایده» به چاپ رسیده که مبحث آن ایده پردازی در گسترش فیلمنامه است.
در بخش هایی از این رمان می خوانیم: «منوچهر سلام کرد و جوابش را دادم. هنوز روی پله های راهرو بودم، در شگفتی مضاعف از بازنگشتن حبیب و این میهمان ناخوانده. به این فکر می کردم که نام آدم ها عجیب راهگشایی است برای چیزهایی که هیچگاه راهی بر آن ندارند؛ ما نه چهره زیبایی از این منوچهر (مینوچهر) دیده بودیم و نه کرامت این کریم آقا و نه حبیبی که همه چیز بود الا حبیب من و این خود حکایتی دردناک است از فاصله آنچه والدین دوست دارند و آنچه که ما می شویم.
حل کردن معمای رفتن حبیب بیشتر از رفتنش درگیرم کرده بود. جوابی که شاید تا به دست نیاوردن آن نمی توانستم به آرامش برسم. ماجرا را ساده نمی دیدم و حبیب هم نتوانسته بود آنرا برای من ساده کند و شاید نمی خواست. هرچه که بود در میدان تقابل من و معما، فعلاً شکست خورده بودم. اما شک ندارم که حل این مساله، من را وارد مرحله جدیدی از زندگی می کرد و چه بسا که این تغییر از حالا هم شروع شده بود. حس کنجکاوی را مدت ها بود که به این قدرتمندی درونم احساس نمی کردم و این حال را مدیون حبیب هستم. بعضی ها نبودشان از بودنشان عزیزتر است.»


منبع:

5.0 از 5
1399/08/06
23:01:33
1420
تگهای خبر: داستان , رمان , فیلم , كتاب
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
X

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۵ بعلاوه ۴