قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم-۲؛

راهكارهای آلن بدیو برای مبارزه با ترامپ

راهكارهای آلن بدیو برای مبارزه با ترامپ

بلك بلاگ: آلن بدیو فیلسوف فرانسوی در سال 2016 دو هفته بعد از اعلام ریاست جمهوری ترامپ در یك سخنرانی از مقابله مردم جهان با پدیده ترامپ گفته و این سوال را مطرح كرده بود كه چرا دم از انقلاب نزنیم؟


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: به دنبال شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی به دستور دونالد ترامپ رئیس جمهور فعلی ایالات متحده آمریكا، بر آن شدیم در سلسله مقالاتی ترامپ را كه میوه تلخ نظام سرمایه داری جهانی است، بهتر بشناسیم كه طبیعی است این شناخت منتهی به شناخت بهتر و وسیع تر نظام مذكور می شود. همانطور كه اشاره كردیم، نباید شخص ترامپ را بعنوان صادركننده دستور ترور، قاتل سردار سلیمانی بدانیم. بلكه سر این نخ بمراتب بالاتری نسبت به ترامپ بعنوان یك آلت دست می رسد. بدین سبب باید ریشه را در یك ساختار نظام مند و صحنه گران یعنی همان نظام سرمایه داری جهانی جستجو كرد. مجموعه مقالات را با كتاب «ترامپ» از آلن بدیو آغاز كردیم كه دو سخنرانی از این فیلسوف فرانسوی دربرمی گیرد كه هر دو بعد از انتصاب ترامپ بعنوان رئیس جمهور ایالات متحده، در این كشور ایراد شده اند. در قسمت اول پرونده «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم» (اینجا) به مقاله اول پرداختیم و در قسمت دوم این پرونده هم می خواهیم مقاله دوم بدیو را تشریح نماییم. در قسمت سوم هم فلسفه نوام چامسكی فیلسوف معترض و منتقد آمریكایی را درباره نظام سرمایه داری جهانی و نقش پررنگ آمریكا در آن، كندوكاو خواهیم كرد. اما قبل از مقدمه و ورود به بحث، باید به جالب بودن این مساله اشاره نماییم كه بدیو ۴ سال پیش و همان ابتدای راه ریاست جمهوری ترامپ، مردم و توده های مستضعف دنیا را به انقلاب مقابل ترامپ و نظام سرمایه داری دعوت كرده بود.* مقدمهبدیو در جملات پایانی سخنرانی دومش می گوید ترامپ را فرد خطرناكی نمی داند و او بیشتر نشانه ای از یك بیماری و وضعیت وخیم است. بنا بر این هم به مخاطبانش می گوید بهتر است بجای این كه جذب حرف ها و كارهای ترامپ شویم، به این دقت كنیم كه چه شرایطی موجب ظهور چنین پدیده ای شده است. دومین سخنرانی بدیو در كتاب «ترامپ»، یك نمودار تحلیلی دارد اما تا میانه هایش، تكرار همان صحبت های سخنرانی اول است. با این وجود مطالب دیگری هم توسط این فیلسوف فرانسوی در این سخنرانی بیان شده كه افزوده و تكمله ای بر سخنرانی اول هستند. سخنرانی دوم دوهفته بعد از اعلام رئیس جمهوری ترامپ در دانشگاه تافتس در بوستون انجام شده و بدیو در آن، از مخاطبان دعوت كرده راجع به انتخاب ترامپ، تاملاتی فلسفی داشته باشند.

تصویر نمودار تحلیلی بدیو در كتابیكی از مفاهیم مهمی كه بدیو انتهای این سخنرانی خود دارد و جا دارد ما آن ابتدای مطلب مرور نماییم (چون مهر تائیدی بر گزاره های این مقاله است)، مفهوم «دولت همیشگی» است. در سخنرانی دوم، بعد از سخنان بدیو، برخی از دانشجویان و حاضران به پرسش از این فیلسوف پرداختند. یكی از آنها می گوید در كشور ما، مانند كشورهای دیگر چیزی وجود دارد كه من و البته دیگران، نامش را دولت همیشگی می گذاریم. در ایالات متحده دولت همیشگی شامل سازمان سیا، آژانس امنیت ملی آمریكا، پنتاگون و چندسازمان دیگر است. بدیو هم در ادامه سوال این فرد به بیان توضیحاتی می پردازد. اما در طول سخنرانی اش مطالبی دارد كه در ادامه به آنها می پردازیم و خلاصه شان این است كه در آمریكا چه ترامپ، چه رئیس جمهور دیگری سر كار باشد، نظام سیاسی این كشور و در واقع حاكمیت سرمایه داری جهانی، كار خودش را می كند. بدیو در همین بحث، ضمن این كه كمی قبل تر ترامپ را نشانه نوعی اختلال در رابطه تخصیص قدرت سیاسی به موجودیت فعلی بازار جهانی می داند، می گوید قدرت سیاسی در سطح ملی، هیچ ابزاری برای مهار آثار سرمایه داری جهانی ندارد. چون مثلاً ترامپ بارها به جنگ اقتصادی مقابل چین اشاره كرده اما در واقع در سطح بازار جهانی، رابطه ای بسیار نزدیك میان آمریكا و چین برقرار است. این جنگ اقتصادی كه او از آن دم می زند، در واقع یك فاجعه خواهد بود. پس ما در این جا شاهد تناقضی آشكار میان دو ادراك سوبژكتیو از یك موقعیت هستیم. بدیو می گوید: «بازار جهانی یك قدرت انتزاعی است؛ یعنی تجسمی از قدرت پول. این تجسم و انتزاع، حتی در برخورد با نخبگان سیاسی ایالات متحده یا فرانسه كه این تجسم و قدرت مجرد را به وجود آورده اند نیز خشن و سركوبگرانه رفتار می كند.» شاید یكی از جملات ساده و راهگشای بدیو در این سخنرانی این باشد كه ترامپ «بیش تر از این كه چاره ای برای دولت باشد، یك مشكل است.»* انتقادات كلی بدیو به سرمایه داری جهانیاگر بخواهیم قبل از تشریح مفاهیم مربوط به سرمایه داری جهانی در سخنرانی دوم بدیو، خلاصه و شمایی كلی از آن ارائه نماییم، باید بگوییم بدیو می گوید ادامه روند فعلی جهان با سرمایه داری نا ممكن است چون سرمایه داری موجب ایجاد نابرابری های وحشتناك می شود. او می گوید «ما باید كاملاً دیكتاتوری مالكیت خصوصی را نابود نماییم.» در ابتدای این قسمت از مقاله «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم»، نظام سرمایه داری را قاتل سردار سلیمانی دانستیم. بدین سبب بد نیست نگاهی هم به این نظرگاه آلن بدیو داشته باشیم كه همسو با تحلیل مان است؛ «بازار جهانی یك قدرت انتزاعی است؛ یعنی تجسمی از قدرت پول. این تجسم و انتزاع، حتی در برخورد با نخبگان سیاسی ایالات متحده یا فرانسه كه این تجسم و قدرت مجرد را به وجود آورده اند نیز خشن و سركوبگرانه رفتار می كند.» و این جمله را هم اضافه نماییم «… چه برسد به موانع بزرگی مثل ایران و مهره تاثیرگذارش.»سخنرانی دوم بدیو هم مانند اولی، با اشاره به این كه انتخاب ترامپ، اتفاقی تلخ برای آزادی، عدالت و برابری است؛ و این كه خیلی از مردم ضمن ناراحتی و افسردگی با نگرانی به آینده آمریكا و جهان نگاه می كنند، آغاز می شود. توجه داشته باشیم كه از دید بدیو و همفكرانش، ترامپ دشمن آزادی، عدالت و برابری است. وی همینطور در سطور ابتدایی این گفتار یا همان سخنرانی خود، ترامپ را نماینده چند مفهوم خوانده است: خشونت، بی مبالاتی، فساد و نفرت از زندگی سخت و دشوار میلیون ها نفر از شهروندان آمریكا. در كنار این مطالب، بدیو می گوید باید به این مساله هم اذعان داشت كه ترامپ، شخصیتی مبهم و ناخوشایند است و اگرچه او مثل دُمَلی بر چهره دنیای سیاسی معاصر است، ما (بدیو و مخاطبانش) باید فراتر از این نگرانی رفته و به درجه ای از آرامش و یقین برسیم؛ یعنی همان نگاهی كه به نقل از بدیو در ابتدای مطلب به آن اشاره كردیم. در واقع بدیو اهتمام كرده از واقعه شوم رئیس جمهورشدن ترامپ، حسن بهره برده (تهدید را به فرصت تبدیل كند) و دست به تحلیل فلسفی بزند. خودش هم پیشنهاد كرده كه انتخاب ترامپ را نقطه عزیمت تأمل بر جهان كنونی، در نظر بگیریم. جمع بندی بدیو از این بحث این است كه «از نگاه خود سرمایه داری جهانی، امروزه بسیاری از انسان ها زیادی و اضافه اند.» منظورش هم انسان هایی است كه فایده ای برای جریان سرمایه داری جهانی ندارند و از نظر این جریان محكوم به فنا و نابودی هستند. نخستین اشاره وی در این سخنرانی، مساله استیلای كامل سرمایه داری بر جهان و همان ۲۶۴ نفر است كه ثروت شان بیشتر از ثروت باقی مردم دنیاست. البته این آگهی تكمیلی را هم افزوده كه در آینده نزدیك، این ۲۶۴ نفر ممكنست تبدیل به ۲ یا ۳ نفر شوند. این تحول را هم با لفظ «تغییر دموكراسی مالی به سلطنت مالی» توصیف كرده است. یك تذكر دیگر بدیو كه باید مورد توجه غربی ها قرار بگیرد، این است كه نمی توان تنها از زاویه دید غرب به مسائل نگاه كرد. او با پیگیریِ یكی دیگر از بحث هایی كه در سخنرانی اولش دارد، مساله سوژه معاصر را مطرح می كند و نكته تكمیلی اش هم در سخنرانی دوم این است كه سوژه معاصر (انسان كنشگر) بین دو بازار كار و بازار محصولات گرفتار شده است. این موضوع همانطور كه در سخنرانی اول عنوان شد می تواند كارمند یا مصرف كننده باشد. اما بدیو دو حالت دیگر را هم برایش در نظر می گیرد و می گوید می تواند یك روستایی فقیر در آفریقا باشد و یا هیچ كدام از ۳ حالت پیشین نباشد. به بیان بدیو، امروز ۳ میلیارد انسان در حالت چهارم زندگی می كنند و آواره و سرگردان دنبال جایی در جهان هستند كه در آن زندگی كنند. (این آدم ها همان هایی هستند كه از نظر بدیو می توانند استعداد بروز انقلاب مقابل آمریكا و یا شروع جنگ جهانی سوم باشند كه به آن خواهیم رسید) نكته دیگر بدیو در مقدمات سخنرانی دومش این است كه پایه و اساس واقعی دنیای امروز پول است و با اشارات دیگری كه به سرمایه داری جهانی دارد، به این نتیجه می رسد كه ظاهراً در هرج ومرج امروز جهان، اینْ خودِ سرمایه داری است كه نمی تواند برای كل جمعیت جهان شغل فراهم آورد. سرمایه داران هم تنها درصورتی به مردم كار و شغل می دهند كه انتظار سود و درآمد داشته باشند. جمع بندی بدیو از این بحث این است كه «از نگاه خود سرمایه داری جهانی، امروزه بسیاری از انسان ها زیادی و اضافه اند.» منظورش هم انسان هایی است كه فایده ای برای جریان سرمایه داری جهانی ندارند و از نظر این جریان محكوم به فنا و نابودی هستند. بدیو همانطور كه در سخنرانی اول، درباره نبود گزینه ای دیگر جز سرمایه داری جهانی، سخنی از مارگارت تاچر را نقل كرده بود، این دفعه در سخنرانی دوم، سخن چرچیل را نقل كرده كه اظهار داشته بود: «این نظام، نظام خوبی نیست، اما بهترین نظام موجود است.» در واقع یكی از مفاهیم زیرپوستی و غیرمستقیم كه از دو سخنرانی این كتاب می توان استخراج كرد، انفعال سران سرمایه داری جهانی و عدم توانایی شان در ارائه گزینه جایگزین است؛ در صورتیكه خودشان هم به ایرادات و مشكلات چنین نظامی آگاه هستند. بدیو در سخنرانی پیشین اشاره كرده بود كه در قرن بیستم و بعد از جنگ جهانی دوم، دو راهكار جهانی ارائه شد كه یكی سرمایه داری و یكی كمونیسم بود. كمونیسم در دهه های پایانی قرن گذشته از دور خارج شد و فقط سرمایه داری باقی ماند. بدیو در سخنرانی دوم می گوید «یكی از مسائل مهم و بنیادین تاریخ اخیر، همین تقلیل دو راه ممكن و رسیدن به یك راه است.» و منظورش از یك راه، همان مسیر سرمایه داری جهانی است كه ترامپ را هم یك نشانه از اوضاع ناگوار همین جریان می داند و در مرحله بعدی بحثش وارد كالبدشكافی نظام سیاسی آمریكا می شود.* دموكراسی آمریكایی و تولد پدیده ای به اسم ترامپاگر بخواهیم خلاصه چندصفحه كتاب و چند دقیقه از سخنرانی بدیو را كوتاه نماییم، باید بگوییم او با آوردن مثال از جنگ داخلی آمریكا در قرن نوزدهم، به این نتیجه می رسد كه تفاوت احزاب چپ و راست یا دموكرات و جمهوری خواه در آمریكا، یك تفاوت واقعی نیست. به عبارتی هر دو طرف، زاده نظام سرمایه داری جهانی هستند و تفاوت های بنیادینی با یكدیگر ندارند. جمع بندی بدیو این است كه «اساس و جوهره این نوع نظام سیاسی (منظورش نظام آمریكاست)، بیان نوعی تضاد و دوگانگی است؛ ولی تا جایی كه كار به جنگ داخلی نكشد. او می گوید خاصیت اصلی این نوع نظام این است كه تفاوت و دسته بندی میان گروه های مختلف نمی تواند خیلی گسترده و فاحش باشد. نتیجه ای كه از این بحث حاصل می شود، این است كه نظام سیاسی آمریكا، در واقع پیرویِ دموكراسی واقعی نیست بلكه نظامی در واقع تك حزبی مانند آلمان نازی یا چیزی شبیه حزب رستاخیزی است كه محمدرضا پهلوی در دوران سلطنتش در ایران پدید آورد. با استفاده از این فراز و فرازهای سخنرانی اولِ بدیو، می توان ترامپ را نمودی از فاشیسم مدرن و امروزی تلقی نمود. بدیو در طرف دیگر و جبهه مقابلِ ترامپ، برنی سندرز را قرار می دهد و همانطور كه در سخنرانی پیشین اشاره كرده بود، می گوید رقابت اصلی در ریاست جمهوری آمریكا بین سندرز و ترامپ بود نه بین هیلاری كلینتون و ترامپ. بدیو در قدم بعدی بحثش سراغ مفاهیم كمونیسم و فاشیسم رفته و بروز و ظهور این دو را در نظام سیاسی آمریكا جستجو می كند؛ با این تذكرها كه «پیش تر كمونیسم نهایت چپ گرایی و فاشیسم نمادی از راست افراطی بود» و «فاشیسم فی نفسه خارج از دایره معمول دموكراسی است اما گاهی ممكنست افرادی از این طریق وارد حكومت شوند.» با در نظرگرفتن این مقدمات، بدیو می گوید بین فاشیسم و كمونیسم، اختلاف و تضادی حقیقی وجود دارد كه به هیچ وجه قابل رفع و چشم پوشی نیست. اما در مركز و هسته دولت ها، اختلافی جزئی میان دو حزب چپ و راست وجود دارد كه هر دو به این ایده مشترك معتقدند كه ساختار جهانی را نمی توان تغییر دارد.» استنباط دیگرمان از این فراز سخنرانی بدیو این است كه چپ یا راست، جمهوری خواه یا دموكرات؛ تفاوت چندانی در آمریكا ندارند و درجه آزادی فعالیت هایشان تعریف شده است. همیشه هم زیر چتر سلطه جریان اصلی یعنی همان سرمایه داری قرار دارند. این میان و در شرایط امروز، سرمایه داری نمی تواند در سطح جهانی (توجه نماییم نه سطح ملی)، تمام منافع دو طرف را تامین كند. حالا اگر هر دو طرف بر مواضع خود پافشاری كنند، اتحاد و انسجام در حكومت به خطر می افتد و همین جاست كه پدیده ای به نام ترامپ متولد می شود.آلن بدیو معتقد می باشد ترامپ محل برخورد نمود رسمی حكومت و گونه افراطی آن است. این فیلسوف فرانسوی، به ظواهر امر راضی نشده و كمی به عمق رفته است. به این صورت كه ترامپ را عضوی از حزب رسمی جمهوری خواهان می نامد اما می گوید ترامپ در عین حال، نمادی از چیزهایی است كه موجب می شود از دایره رسمی و دولتی فراتر برود؛ «چیزهایی از قبیل تبعیض جنسیتی، نژادپرستی و گرایش هایی به فاشیسم.» بدین سبب با استفاده از این فراز و فرازهای سخنرانی اولِ بدیو، می توان ترامپ را نمودی از فاشیسم مدرن و امروزی تلقی نمود. بدیو در طرف دیگر و جبهه مقابلِ ترامپ، برنی سندرز را قرار می دهد و همانطور كه در سخنرانی پیشین اشاره كرده بود، می گوید رقابت اصلی در ریاست جمهوری آمریكا بین سندرز و ترامپ بود نه بین هیلاری كلینتون و ترامپ. یكی از علت های پیروزی ترامپ هم این بود كه هیلاری كلینتون در واقع رقیب او نبود. بدیو می گوید ضدیت اصلی بین برنی سندرز و ترامپ بود نه هیلاری و ترامپ؛ چون هیلاری خودش نمودی كامل از حزب دموكراتیك كلاسیك، و البته هم دست سرمایه داری نخبه محور و جهانی است. بدیو دلیل اصلی پیروزی ترامپ را «عدم توازن در تضاد و اختلاف بین ترامپ و كلینتون» می داند و آنرا این گونه توضیح داده است: «ترامپ یك طرف این اختلاف حقیقی بود. در نبود تقارن میان هیلاری كلینتون و ترامپ، این ترامپ بود كه در نهایت در موضع قوی تری قرار داشت، حتی اگرچه اكثریت آرای مردمی را به دست نیاورد.» نتیجه گیری باردیگر از سخنان بدیو این است كه چه ترامپ، چه هیلاری؛ این نظام سرمایه داری بود كه باردیگر پیروز شد.* تفاوت بحران فرانسه و بحران آمریكابدیو در فرازی از سخنرانی خود به این مساله اشاره دارد كه اختلال اساسی دنیای امروز این است كه دو حزب بزرگ و اصلی حكومت ها، قادر نیستند تركیب اختلاف و همكاری را مثل گذشته با هم پیش ببرند. از جملاتش در صفحات پیشین هم به این نتیجه می رسیم كه همین اختلال اساسی سبب بروز بحران در كشورهایی مثل فرانسه و آمریكا شده است اما جنس بحران شان با یكدیگر متفاوت می باشد. در فرانسه نشان بزرگ بحران مذكور، این است كه مردم در عمل نمی توانند تفاوت میان جناح های چپ و راست را تشخیص دهند و فرانسوا اولاند بعنوان رئیس جمهور وقت، موضع سیاسی مشخصی نداشت. یعنی معلوم نبود به كدام حزب وابسته بود. اما در آمریكا، جنس بحران متفاوت می باشد و مشكل این است كه مردم در نهایت، ترامپ را انتخاب كردند نه یك جمهوری خواه معمولی را. بنا بر این در آمریكا اصلاً خبری از جدال و رقابت حقیقی نبود. از نظر بدیو نشانه بروز بحران سیاسی در آمریكا، ظهور افراد عجیبی است كه بسادگی نمی توان درك و هضم شان كرد و منظورش چهره ای مثل ترامپ است؛ به قول خودش «كسانی كه سیاست مدار هستند اما گویی به نسل جدیدی از گانگسترها و تبهكاران شباهت دارند.» و همانطور كه در سخنرانی نخستین این كتاب از برلوسكونی نام برده بود، این جا هم نامش را می برد و می گوید «او (برلوسكونی) نخستین فردی بود كه آشكارا یك گانگستر بود و با خاصیت های مشابه ترامپ از قبیل لاابالی گری، اعتقاد به تبعیض جنسیتی، نفرت كامل از روشنفكران و سایر موارد، در نظامی دموكراتیك پیروزی و رأی مردم را به دست آورد.» بدیو در این سخنرانی دوم، به نیكلا ساركوزی تخفیف داده و او را در حد و اندازه یك گانگستر و تبهكار نمی بیند. اما در جملات پایانی همین سخنرانی دوم، علت ظهور شخصیت هایی مثل ترامپ و برلوسكونی و امثالشان را این می داند كه نظام سیاسی موجود، نمی تواند آثار مخرب سرمایه داری جهانی را مهار كند. در فرانسه نشان بزرگ بحران مذكور، این است كه مردم در عمل نمی توانند تفاوت میان جناح های چپ و راست را تشخیص دهند و فرانسوا اولاند بعنوان رئیس جمهور وقت، موضع سیاسی مشخصی نداشت. یعنی معلوم نبود به كدام حزب وابسته بود. اما در آمریكا، جنس بحران متفاوت می باشد و مشكل این است كه مردم در نهایت، ترامپ را انتخاب كردند نه یك جمهوری خواه معمولی را. در آمریكا اصلاً خبری از جدال و رقابت حقیقی نبود. * جمع بندی ها و راهكار بدیو درباره سرمایه داری جهانیبدیو می گوید سرمایه داری معاصر دارد با همان خشونت و وحشی گری سرمایه داری قرن نوزدهم برمی گردد؛ یعنی زمانی كه چارلز دیكنز داستان می نوشت. او می گوید «ما واقعاً داریم به همان دوران دیكنز برمی گردیم…». همین طور می گوید سرمایه داری نمی تواند ادامه بدهد، پس ادامه می دهد و منظورش هم این است كه چون اعتقاد به راه و روش دیگری وجود ندارد، مردم جهان همچنان مجبورند سلطه سرمایه داری را بپذیرند. راهكاری هم كه در مواجهه با سرمایه داری ارائه می كند، مكمل همان راهكاری است كه در سخنرانی اول بیان كرده بود: «باید چیز جدیدی خلق نماییم. ما نمی توانیم راه رفته را تكرار نماییم بلكه باید از نو راه دیگری بسازیم.» بدیو می گوید پیشنهاد فلسفی اش این است كه نام راه جدید را «كمونیسم» بگذاریم و اضافه می كند مطمئناً این نام از لحاظ تاریخی، واژه ای آلوده و مساله ساز است اما چنین شرایطی در مورد دموكراسی هم صدق می كند. بدیو همان طوركه در سخنرانی اول، اشاره كرده بود كه مردم دنیا در مواجهه با سرمایه داری جهانی، از نبود ایده بزرگ رنج می برند، در سخنرانی دوم هم به این مساله اشاره كرده و كمی بیشتر تشریحش می كند: «ایده به نظر من، اصطلاحی فلسفی و واسطه میان سوژه های فردی و رسالت، جنبش یا سازمان های جمعی و سیاسی است.»درباره كمونیسم، باید به این مساله اشاره نماییم كه منظور بدیو مدل فرسوده و كهنه كمونیسمی نیست كه در دهه ۱۹۹۰ از هم پاشید. به هر حال بنظر می رسد مقصود بدیو یك نئوكمونیسم به روزشده در تقابل با سرمایه داری جهانی باشد. او ترامپ را نتیجه سرمایه داری جهانی می داند و می گوید باید با این عقیده مبارزه كرد كه تنها راه ممكن، سرمایه داری است. یعنی باید به همان اعتقاد برگشت كه دو راه راهبردی وجود دارد نه یكی. در همین بحث ۴ راهكاری كه بدیو بعنوان یك متفكر چپ پیشرو و امروزی برای مقابله با سرمایه داری جهانی ارائه می كند، بدین سان اند: ۱- ضرورت حمایت مالكیت جمعی در مقابل مالكیت خصوصی ۲- ضرورت پشتیبانی از تنوع و اشكال مختلف كار در مقابل تخصص گرایی ۳- جهان گرایی در مقابل هویت گرایی جزم اندیش ۴- حركت به سمت انجمن آزادْ مقابل دولت. بدیو در فرازی كه بیان راهكارهایش در مقابله با سرمایه داری را برمی شمارد، با روش های معیشتی و سیاست داخلی خارجی ترامپ مخالفت كرده و می گوید اصلاً ضرورتی ندارد نیروی كار انسانی را به دو دسته خواص و افراد معمولی دسته بندی نماییم. و نباید بر طبق مرزها و تفاوت های ملی، نژادی، مذهبی یا جنسیتی میان افراد جدایی و تبعیض قائل شد. بدیو می گوید باید بر این باور خط بطلان بكشیم كه به خاطر وجود تفاوت ها، برابری ممكن نیست.
* راهكار بدیو برای مقابله با ترامپ: انقلاب مستضعفانآلن بدیو در سخنرانی دومش، بعد از اشاره به بحران جهانی، نمودهایش در فرانسه و آمریكا و ارائه راهكارهای كمونیستی اش، باردیگر به پدیده ترامپ برمی گردد و بحث یك انقلاب را در مواجهه با رئیس جمهور فعلی آمریكا مطرح می كند. جالب است كه بدیو این پیشنهاد را كه «چرا از انقلاب دم نزنیم؟» دو هفته بعد از اعلام ریاست جمهوری ترامپ مطرح كرده نه امروز كه بعد از چندسال با انجام اعمال احمقانه ای چون ترور سردار سلیمانی و دیگر رسوایی ها، ابتذال و حماقت ترامپ، حتی برای موافقانش نیز مسجل شده است. بدیو در سخنرانی خود در سال ۲۰۱۶ گفته چرا مقابل آن چه ترامپ نماد آن است، ما دم از انقلاب نزنیم؟ در پرانتز هم اشاره می كند كه ترامپ نماد چه چیزهایی است: واپس گرایی، خشونت ایدئولوژیك و فروپاشی امپریالیستی نظام سیاسی موجود. جبهه مخالفان ترامپ هم از نظر بدیو، برخی روشنفكران، گروه كثیری از جوانان و كارگران و بیكاران سراسر دنیا هستند. او نام این گروه بزرگ مخالفان را «پرولتاریای بی خانمان» می گذارد و سخنانش شباهت زیادی به آموزه های انقلاب اسلامی ایران در خصوص اتحاد توده های مستضعف دنیا دارد. بدیو می گوید این گروه مخالفان ترامپ باید از ۴ اصل و راهبردی كه برشمرد، آگاه شوند و بعد از این آگاهی است كه می توان امیدوار بود. بدیو می گوید «این، همان چیزی است كه باید بكوشیم تا بسازیم و بیافرینیم.» شعاری هم كه درانتها این فراز از بحث هایش سر می دهد، این است: «یك همت تا یكی شدنِ همه دنیا.»* جنگ جهانی سوم رخ می دهد؟پایان سخنرانی دوم بدیو، به مراسم پرسش و پاسخ اختصاص داشته كه یكی از حاضران از این فیلسوف درباره امكان وقوع جنگ جهانی سوم پرسیده است. بدیو در پاسخ می گوید به اوضاع خوشبین نیست و هم اكنون هم امكان بروز جنگی وسیع وجود دارد كه شاید كانون درگیری ها و جاه طلبی هایش آفریقا باشد. بدیو در سال ۲۰۱۶ تحلیل جالبی داشته كه كانون جنگ احتمالی را آفریقا دانسته است. چون با وجود تشدید تنش ها در خاورمیانه، این روزها همه احتمال بروز جنگ را در خاورمیانه می دهند اما در ابتدای راه ویرانی های ترامپ، ظاهراً نابرابری و ظلم در آفریقا بیداد می كرده است. بدیو می گوید ممكنست سرمایه داری جهانی به سمت جنگ جهانی سوم حركت نماید به شرطی كه مساله اش، سركوب بخش مازاد بشریت (یعنی همان گروه چهارمی كه اشاره نمود فایده ای برای سرمایه داری جهانی ندارند) باشد. بدیو می گوید خیلی از این افراد (كه سرمایه داری ممكنست به دنبال حذف شان باشد) در آفریقا زندگی می كنند.آلن بدیو معتقد بوده قانون سرمایه داری در سال ۲۰۱۶ و ابتدای راه ترامپ، نه تنها دوری از جنگ نیست، بلكه سران این جریان می كوشند تا در نهایت، تمام جهان را درگیر جنگی همه جانبه كنند. با عنایت به اتفاقاتی كه اخیراً شاهدشان بودیم، ظاهراً جریان سرمایه داری جهان، هنوز هم به دنبال اجراكردن این خواسته خود است. محتمل ترین تقدیر برای ترامپ، آن طور كه بدیو در سخنرانی اش پیش بینی كرده، این بوده كه در مواجهه با مشكلات بسیاری كه روی هم انباشه می شوند، رفته رفته ضعیف می شود و قدرتش را از دست می دهد. این فیلسوف در صحبت هایی پایانی سخنرانی اش تاكید كرده بود كه باید دیكتاتوری مالكیت خصوصی را نابود كرد و اگر این دیكتاتوری از میان نرود، اختلافات و تناقض های فاحش به وجود می آید. بدیو معتقد می باشد بعد از اختتام سرمایه داری، یا كمونیسم خواهد بود یا بربریت و یا بربریت كامل یعنی جنگ اتمی.* پیش بینی بدیو درباره سرنوشت ترامپپایان بندی سخنرانی بدیو پاسخ به سوالی است كه یكی از مخاطبان درباره امكان حذف ترامپ توسط دولت همیشگی آمریكاست. بدیو ضمن این كه به دیكتاتورهای قدیمی مثل هیتلر و موسولینی اشاره می كند و می گوید آنها، خودشان، حزب هایشان بودند؛ می گوید وقتی بحران عمیق تر و عمیق تر می شود نه تنها باید منتظر ظهور چهره های مثل ترامپ و برلوسكونی بود، بلكه باید منتظر سازمان های جدیدی بود كه از نظام حاكم جدا هستند و می توانند بدون كمك دیگران، قدرت را به دست بگیرند. اما از نظر بدیو، ترامپ هنوز در سال ۲۰۱۶ به چنین موقعیتی نرسیده بوده است. از نظر این فیلسوف، ترامپ در همان سال انتخابش بعنوان رئیس جمهور در دیگ جوشان نخبگان جمهوری خواه گرفتار شده بوده و اصلاً وضعیت مناسبی نداشته است. چه برسد به امروز!بدیو در جملات پایانی سخنرانی اش، سوژه ترامپ را خیلی جدی نمی گیرد و همانطور كه ابتدای مطلب اشاره كردیم، مطالعه علت های ظهور این پدیده را مهم تر از توجه به حرف ها و اعمال ترامپ می داند. محتمل ترین تقدیر برای ترامپ، آن طور كه بدیو در سخنرانی اش پیش بینی كرده، این بوده كه در مواجهه با مشكلات بسیاری كه روی هم انباشته می شوند (و ظاهراً امروز دیگر خیلی رو هم انباشه شده اند) رفته رفته ضعیف می شود و قدرتش را از دست می دهد.ادامه دارد...


منبع:

5.0 از 5
1398/10/16
23:11:38
4618
تگهای خبر: داستان , رمان , كتاب , محصولات
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
X

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۶ بعلاوه ۱