به بهانه نمایشگاه كتاب -۳
ترجمه های ساندویچی بلای جان جدید فرهنگ ایرانی
به گزارش بلك بلاگ نهضت ترجمه ای می تواند واقعاً كمكی به پیشرفت فرهنگ و تمدن كند كه پایه ها و اس و اساس فرهنگ و علوم و هنرها را ترجمه كند، نه حواشی و نوشته هایی كه در زبان مبدا هم كسی برایشان تره خرد نمی نماید.
خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ- بهمنیار پورسینا در چند دهه گذشته و خصوصاً از دهه هفتاد به بعد موجی از ترجمه از زبان های اروپایی به فارسی شروع شد كه شامل همه علوم انسانی و خصوصاً فلسفه، جامعه شناسی و ادبیات بود و آن قدر وسیع و گسترده شروع شد و ادامه پیدا كرد كه حتی برخی را به توهم انداخت كه آنرا با نهضت ترجمه در قرون آغازین تمدن اسلامی مقایسه كنند. این نهضت، كه از قرون دوم و سوم هجری شروع شده بود سبب شد متون خیلی از فلسفه و تاریخ گرفته تا علوم طبیعی از یونانی و سریانی به عربی و گاه به فارسی ترجمه شود و همین سبب شكوفایی و رشد چشم گیر تمدن اسلامی شد تا جایی كه می توان سلسله ای طولانی از بزرگان و نوابغ در همه عرصه ها از الكندی و فارابی و ابن سینا تا خواجه نصیر و شهاب الدین سهروردی و ابن عربی و ملاصدرا فراهم آورد. برای همین هم بود كه وقتی معاصرانِ ما با شوق و ذوق از آغاز باردیگر نهضت ترجمه حرف می زدند، منظورشان این بود كه این نهضت می تواند مقدمه ای باشد بر شكوفایی باردیگر تمدن و فرهنگ ایران و باز پس گیری جایگاهی كه زمانی از آن ما بود. البته نهضت ترجمه در قرون اولیه هم به سرعت به بار ننشست و حداقل یكی دو قرنی طول كشید تا از نهضت ترجمه فارابی ظهور كند، اما از وجناتِ نهضت ترجمه ای كه این روزها ما خوابِ آنرا می بینیم واضح است كه اگر تغییری در رویه ایجاد نشود هیچ چیزی بهتر از همین آدم های نیم بندی كه این روزها خویش را پیشاهنگ فلسفه و ادبیات و جامعه شناسی و علوم دیگر می دانند ظهور نخواهد كرد. تفاوت دقیقاً در این است كه این نهضت ترجمه چه چیزهایی را ترجمه می كرد و حالا ما مشغول ترجمه چه چیزهایی هستیم. نگاهی به لیست كتاب هایی كه در دوران اوج نهضت ترجمه در اوایل تمدن اسلامی ترجمه شد، به ما نشان داده است كه آنانی كه متون را انتخاب می كردند گوهرشناسانی بودند كه در دریای مواج و خروشان فرهنگ و تمدن كه هر كس ساز خود كوك می كند، آنان مروارید شكار می كردند. در همان سال ها، مهم ترین آثار افلاطون، ارسطو – كه او را به حق «الفیلسوف» می نامیدند – فلوطین، جالینوس، و دیگر بزرگان ترجمه شد. در واقع، اگر بخواهیم به زبان امروز سخن بگوییم، بزرگ ترین كلاسیك های جهان یونانی و رومی برای ترجمه انتخاب گردید و نوابغی هم كه ظهور كردند بر شانه همین غول ها ایستادند و افقی دورتر را مشاهده نمودند. اما اگر در ایران این روزها بخواهیم ترجمه نماییم چه؟ اینجا باید كمی از تجربه خودم، كه مدت ها به جبر زمانه مجبور بودم از ترجمه ارتزاق كنم، برای شما بگویم. در این دوران با اغلب ناشرانی كه در فلسفه و علوم انسانی كار می كنند همكاری كردم، اما تنها چیز مشترك بین همه آنها این بود كه كسی برای «كلاسیك» ها به شما پول نمی داد و منظورم از كلاسیك آن هایی است كه در دوران افول تمدن ایرانی اسلامی در چند قرن گذشته، یعنی از روشنگری به بعد و خصوصاً در قرن بیستم، شكل گرفته اند. هیچ ناشری علاقمند نیست كه مثلاً Principia Mathematica راسل و وایتهد را منتشر كند، چون سه جلد قطور است و بسیار فنی، اما نوشته های روزنامه ای راسل، ترهات مالایعنایی كه فقط برای امرار معاش می نوشت، بارها و بارها ترجمه شدند و می شوند و به فروش می روند. یا مثلاً اگر بگویید می خواهم مجموعه مقالاتی مثلاً درباره متافیزیك تحلیلی ترجمه كنم، چیزی كه در زبان های اروپایی بسیار رایج است و تقریباً مهم ترین منبع برای مشاركت در بحث ها به حساب می آید، هیچ كس حتی پیشنهاد شما را بررسی نمی كند، اما اگر «فلسفه به زبان ساده» یا «فلسفه در ۲۱ دقیقه» یا «فلسفه برای تازه كارها» یا چنین چیزهایی باشد، همه به سرعت با شما قرارداد خواهند بست. این وضع البته در ادبیات داستانی كمی بهتر بوده است، اما تنها دلیل آن خوش سلیقگی و البته شهرت مترجمانی مانند رضا سید حسینی و سروش حبیبی بوده است كه مثلاً تولستوی را به ایرانی ها شناسانده بودند، اما نسلِ این مترجمان هم رو به انقراض است و الان مترجمان ادبی، حتی آن هایی كه سوادشان در حدی هست كه حداقل زبان مبدا و مقصد را بشاسند و حداقل خطاهای فاحش در ترجمه نداشته باشند، به سمتِ ادبیاتِ ساندویچی و اغلب مطلقاً بی ارزشِ امریكایی می روند – و البته منظور من از ادبیات امریكایی هر ادبیاتی است كه به تقلید از آنها نوشته شده باشد، وگرنه هر كس ارزش كارهای مارك تواین یا سلینجر را می شناسد، اما به راستی پس از سلینجر كسی به گرد پای او هم نزدیك شده است؟ واقعیت این است كه نهضت ترجمه ای می تواند واقعاً كمكی به پیشرفت فرهنگ و تمدن كند كه پایه ها و اس و اساس فرهنگ و علوم و هنرها را ترجمه كند، نه حواشی و نوشته هایی كه در زبان مبدا هم كسی برایشان تره خرد نمی نماید. در زبان های اروپایی، اگر شما بخواهید ارسطو یا آكویناس یا حتی ابن سینا بخوانید، ترجمه های استانداردی از آن وجود دارد و حتی نظام ارجاع به آنها هم مشخص است و تنها كافی است كه به كتابخانه ای، حتی كتابخانه ای كوچك، بروید تا به آنها دسترسی پیدا كنید، اما ما در ایران، ترجمه كه هیچ، حتی تصحیح استانداردی از بزرگان خودمان نظیر ابن سینا و غزالی و ملاصدرا نداریم كه استاندارد باشد و همه بتوانند به آن تكیه كنند. تا آن زمان، صحبت از نهضت ترجمه شوخی است.
منبع: بلك بلاگ
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب