یلدا ابتهاج مطرح كرد؛
برگشتن سایه به زادگاهش کار دشواری بود
بلک بلاگ: آیین وداع تهرانی ها با سایه بامداد امروز در محوطه مقابل تالاروحدت اجرا شد. یلدا ابتهاج در این آیین از سختی های بازگرداندن پیکر سایه به میهن گفت.
به گزارش بلک بلاگ به نقل از مهر، آیین وداع تهرانی ها با شاعر ملی کشور امیرهوشنگ ابتهاج بامداد امروز جمعه چهارم شهریور ۱۴۰۱ در محوطه مقابل تالار وحدت با حضور جمعیتی از طرفداران ادبیات فارسی و شعر ابتهاج اجرا شد.
سایه بالاخره بازگشت
یلدا ابتهاج در آیین دقایقی را برای حاضران سخنرانی کرد. وی اظهار داشت: سایه بالاخره به سرزمین خودش بازگشت و با هفت هزار سالگان سر به سر شد. برگشتن سایه کار دشواری بود، اما به هر حال با همکاری عده زیادی از دوستان به ویژه عزیزان مسئول در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همین طور سفارت ایران در آلمان این اتفاق رخ داد.
وی اضافه کرد: من و کیوان و کاوه ابتهاج توانستیم مشکل را حل نماییم و امروز سایه اینجا در وطن است و با مشایعت شما به زادگاهش می رود و آنجا به خاک سپرده می شود. به سبب دوری مسافت و... خاکسپاری در باغ محتشم رشت به فردا یعنی شنبه پنجم شهریور ۱۴۰۱ موکول شده است. من هیچ وقت تصور امروز را نداشتم. به همه شما تسلیت می گویم و امیدوار هستم این امانت را از ما بپذیرید.
ابتهاج افزود: این جسم سایه است که دیگر وجود ندارد. شاعر با شعرش در این سرزمین ماندگار می شود. خوب و بد هر آدمی بعد از آیین خاکسپاری اش پاک می شود. پدرم مرد شریفی بود و تا آخرین نفسش در بیمارستانی در غربت به یاد غم و شادی مردم ایران بود.
سایه هویت ما را در شعرش حفظ کرد
یلدا ابتهاج در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به دغدغه های شعری سایه اظهار داشت: پدرم هیچ پیامی را جز با شعرش برای مردم ایران نگفته است. او هویت ما را در شعر حفظ کرد و امروز همه ما وارث گفته ها و اشعارش هستیم. ما باید در شعر او تامل نماییم و متوجه شویم که سایه با این ابیات می خواسته چه به ما بگوید؟
یلدا ابتهاج افزود: دغدغه همیشگی سایه پاسداشت حرمت وطن بود و دوست داشت همه ما هم به گذشتگان نگاه نماییم و هم آیندگان را پاس بداریم. در آخرین لحظات زندگی اش می گفت می خواهم به رشت برگردم چون به آنجا تعلق دارم و می دانم که هرکسی را که به صمیمیت با مردم صحبت کند، آنها او را می پذیرند.
وی با اشاره به این که سایه سختی های زیادی را از سر گذراند اظهار داشت: سایه سختی بسیار کشید، اما هیچ وقت تلخ نشد و امید را به خود و ما بازگرداند. امیدوار هستم این یادگاری را از ما بپذیرید. من پس از چند روزی به آلمان بازمی گردم و نمی توانم هر روز سر مزار بروم. امیدوار هستم شما مردم ایران در هر جای کشور که هستید او را تنها نگذارید و به مزارش در باغ محتشم که امیدوار هستم آبرومند باشد، بروید و او را همیشه با خواندن اشعارش یاد کنید.
سایه زنده می شد اگر برایش شعر می خواندیم
دیگر سخنران این مراسم احمد جلالی، استاد فلسفه و نماینده و سفیر پیشین ایران در یونسکو بود. وی اظهار داشت: بنده این افتخار را داشتم که در چند روز آخر زندگانی سایه در کلن همراهش باشم. تا آن زمان که فرسودگی بدن اجازه می داد در آن حالت بیماری ای که به رفتن او انجامید، همچنان می شد سرحالش آورد و برق را به چشمان بیمارش انداخت. و من این حیله را می دانستم. می دانستم که اکر برای سایه شعر بخوانیم، جان می گیرد.
وی اضافه کرد: سایه در نهم اوت فوت کرد و من پنجم اوت به نزدش رفتم و وقایع را نوشتم. به همراه یلدا به سراغش رفتیم. خواب بود اما یلدا بیدارش کرد و پس از ابراز محبت من آغاز به حرف زدن کردم که سایه جان این غزل را یادت هست؟ در حین خواندن غزل بودم که دیدم چشمانش آغاز به درخشیدن کرد و به فکر فرو رفت. غزل این بود:
شمعِ خود سوخته بزمِ غریبانه خویشم / غمِ بیگانه ندارم که به پروانه خویشم
من ازین دست نبودم، غلط آوردی ام اینجا / ببر ای بادِ پریشان! به سرِ خانه خویشم
نه من آن میوه فروشم که به بازارِ تو کوشم / لاله دشتِ نهان داشته در دانه خویشم
تو و آن رنجِ تمنا همه تشویشِ مبادا / من و این گنجِ دلِ خوش که به ویرانه خویشم
قطره ای اشکم و افتاده ام از چشم تو امّا / گردن آویزِ غمِ عشقم و دُردانه خویشم
هرگزم راه نزد ساغرِ زرّینِ حریفان / بسم این عیش که دُردی کشِ پیمانه خویشم
هوشمندانِ جهان را غمِ سودای جهان بس / فارغ از سود و زیان با دلِ دیوانه خویشم
سایه جان قصه چه پرسی که در آیینه چه دیدی / دیدم آن روی و از آن روست که جانانه خویشم
جلالی افزود: سایه پس از اختتام غزل اظهار داشت که تمام این غزل زاییده یک مصرع حافظ است که اظهار داشت: پس از این روی من و آینه وصل جمال. این یک مصرع را پرورش دادم و شد این غزل. و من چقدر خوشحال شدم که همچنان با شعر فارسی و در بستر بیماری سایه از رودکی یاد می کرد و سخن می گفت و انرژی می ورزید و مدت سه ساعت با همان حال در بحث از شعر بود و این که چگونه این غزل از یک مصرح حافظ ساخته شد.
جلالی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به این نکته رگ خواب سایه صحبت از ظرافت های زبان فارسی بود، اظهار داشت: به قول استاد شفیعی کدکنی که تالمات روحی شان اجازه نداد در این مجلس سخن بگویند، اگر صد سال شعر فارسی را در نظر بگیریم و غربال نماییم تا به دانه درشت ها برسیم اساسا سایه بین دو سه دانه درشت اصلی قرار دارد. خیلی از غزل های سایه ساختنشان گاه تا چهار سال طول می کشید. چیزی به ذهنش می رسید و بیتی می گفت و همچنان با آن ور می رفت.
وی افزود: غزل آینه در آینه مطلعش مژده بده مژده بده یار پسندید مرا است. اما شروع سرایشش این بیت نبوده است. وی در سالی میهمان مومن قناعت بود در سمرقند و همان دوران نیز شعر سایه در جهان زبان فارسی و بسیار وسیع تر از مرزهای جغرافیای سیاسی شناخته می شد. در مهمانی از او خواست شد شعری بخواند. بعد شنونده سمرقندی آن چنان سر ذوق می آید که اجازه می گیرد تا گونه سایه را ببوسد. و بعد سایه در لحظه این بیت را می سراید که:
کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز / کان صنمِ قبله نما خم شد و بوسید مرا
جلالی اظهار داشت: این بیت می آید و بعد آرام آرام تبدیل به غزل آینه در آینه می شود. اگر یک هسته بی طرف بیایند و ۱۰ نفر ادیب برجسته جهان را نام ببرند، اساسا پنج نفر از آنها ایرانی هستند و این به سبب آنست که ایرانیان شعر را زندگی می کنند. سایه شخصا به من اظهار داشت که این همه مردم هستند که با شعر من زندگی می کنند اما من آنها را نمی شناسم و این سرمایه من است. یکبار همراه با دکتر شفیعی به شاهرود آمده بودند و جالب اینجا بود که بچه های دبیرستانی او را در خیابان دیدند و شناختند و نزدش رفتند و شعر خواندند.
منبع: blackblog.ir
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب