آوازه خوان و استاد برجسته داشتیم اما شجریان
به گزارش بلك بلاگ آدم هایی كه با او بوده، فرهنگی كه شجریان در آن رشد كرده، در زندگی هنری اش اثر داشته. دیگر شخصی مانند او نخواهد آمد كه تمام جوانب آواز ایرانی را داشته باشد. همین حالا صداهای خوبی داریم، قبل از او هم آوازه خوان و استادان برجسته ای داشتیم اما شجریان همه آنهاست.
به گزارش بلک بلاگ به نقل از ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: «بنا داشت نان بپزد. روز اول، دوم، سوم و دست آخر شجریان تا روز دهم نانی پخت که زیر دندان پیرنیاکان مزه کرد. «داریوش بیا این نان را امتحان کن!» خاطره از سال هایی است که محمدرضا شجریان در شهرک غرب خانه داشت. داریوش پیرنیاکان هر روز عصر به خانه اش می رفت تا با هم کارهای جدید را تمرین کنند. صحبت از این است که شجریان چطور به به قله آواز رسید؟ داریوش پیرنیاکان که خود از موزیسین های نسل طلایی موسیقی ایران است، بارها گفته که شجریان قله تکرارنشدنی آواز ایرانی است و بابت این تحسین مورد انتقاد هایی هم قرار گرفته. او عوامل زیادی را در رسیدن رفیق ۴۰ ساله اش به اوج آواز موثر دانسته اما در عین حال اعتقاد دارد که از همه مهم تر، روحیه «جست وجوگر» شجریان بوده است: «هیچ وقت و در هیچ رده ای از یادگرفتن و آموختن درباره چیزی که به آن علاقه داشت، دست برنداشت. از نظر من تا ۲۰۰ سال دیگر هم شاید کسی چون وی در موسیقی و آواز ایران پیدا نشود.»
بزرگان و هنرمندان دیگر هم بارها درباره شجریان صحبت کرده اند. کامبیز روشن روان او را حافظ موسیقی ایران دانسته و استاد شفیعی کدکنی هم همین نظر را دارد. حسین علیزاده می گوید که شجریان سرمایه ملی و جهانی است و حسام الدین سراج اعتقاد دارد که او را میراث ملی می داند. امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) بارها از آواز او تمجید کرده و در جایی گفته است: «بعضی از تکه های آوازی شجریان شاهکار بود. اگر حافظ بود، پا می شد او را غرق در بوسه می کرد؛ آنجایی که می گوید مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم...»
داریوش پیرنیاکان بیشتر از ۲۵ سال در اجراهای مختلف با شجریان همکاری داشته و حرف ها و خاطرات زیادی از او دارد. آنها هفت آلبوم مشترک به نامهای آسمان عشق، سرو چمان، پیام نسیم، دل مجنون، یاد ایام، رسوای دل و آرام جان را با هم به انجام رساندند. باآنکه قبل از انقلاب در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی یکدیگر را می شناختند اما همکاری و رفاقت نزدیک شان از سال ۵۸ و برگزاری کنسرت انتظار شروع شده است. «به اعتقاد من و بر مبنای تخصص و تجربه هایم در موسیقی می گویم شجریان تکرارنشدنی است اما وقتی این حرف ها را در مصاحبه هایم گفتم، مورد انتقاد برخی دوستداران هنرمندان دیگر قرار گرفتم و حتی بر من تاختند. در اینستاگرام برایم ناسزا نوشتند، چون می گفتم دیگر مثل شجریان به وجود نمی آید. من نظرم را بر مبنای دلایلی گفتم، اگر کسی نظر دیگری دارد، می تواند با دلیل حرف خویش را بزند. شجریان قله ای را در آواز به وجود آورد و هیچ قله دیگری در آواز بالاتر از آن نخواهد آمد. حالا شاید قله های دیگری در کنار آن به وجود بیاید، مثل قله ای که حافظ پس از سعدی در ادبیات ایجاد کرد.»
او اعتقاد دارد که زمان، مکان، شرایط، روحیه و شخصیت محمدرضا شجریان او را به چنین جایگاهی رسانده است: «آدم هایی که با او بوده، فرهنگی که شجریان در آن رشد کرده، در زندگی هنری اش اثر داشته. دیگر شخصی مانند او نخواهد آمد که تمام جوانب آواز ایرانی را داشته باشد. همین حالا صداهای خوبی داریم، قبل از او هم آوازه خوان و استادان برجسته ای داشتیم اما شجریان همه آنهاست.»
شجریان و پیرنیاکان با هم اجراهای زیادی در کشورهای آمریکا، کانادا، انگلیس، فرانسه، سوییس، سوئد و نروژ داشتند و جز این همکاری، رفاقت ۴۰ساله شان هم فرصت شناخت بیشتری از روحیات یکدیگر به آنها داده است. «تقریبا سالی سه ماه از این ۲۵سالی را که به واسطه کنسرت ها در کشورهای دیگر سفر کردیم، با هم زیر یک سقف زندگی کردیم. بارزترین خصوصیت شجریان جست وجوگری و کنجکاوی اش بود. این طور نبود که بگوید خواننده گلها هستم با پرویز یاحقی، جلیل شهناز، بدیعی، کسایی و موزیسین های مهم کار کردم و دیگر بس است. خیر. او وقتی می شنید استادانی مثل دادبه، عبدالله خان دوامی یا برومند هم هستند، می گفت باید نزد آنها بروم تا ببینم چه می گویند و یاد بگیرم. این روحیه را در هیچ کدام از کسانی که حالا آواز می خوانند و به قول معروف غوره نشده مویز می شوند، ندیده ام.»
پیرنیاکان از خاطره ای یاد می کند که از سال ها پیش آنرا به یاد دارد: «زمانی که شجریان در خانه ایران زمین در شهرک غرب زندگی می کرد، برای کارهای جدیدی که ساخته بودیم، هر روز عصر برای تمرین به آنجا می رفتم. یک روز که رسیدم، به من اظهار داشت که داریوش امروز نان پخته ام، بیا بیین چطور است؟ دیدم و گفتم بد نیست اما با نان خوب فاصله دارد. فردا باردیگر پخت اما هنوز دلخواه نبود. شجریان تا ۱۰روز نان پخت و روز دهم نانی پخته بود که تاکنون مثل آنرا نخورده بودم. یک مرتبه که با هم به موزه تاریخ طبیعی واشنگتن رفته بودیم، در آکواریوم موزه مار بوآی بزرگی توجه ما را جلب کرد، ایستادیم و نگاه کردیم. من خسته شدم و خواستم که بروم اما شجریان چندساعتی آنجا نشست تا مار بوآ تکان بخورد. سرانجام هم مار تکان خورد و او توانست از آن لحظه فیلم بگیرد. وی در همه کارهایش چنین روحیه ای داشت؛ عکاسی، تحقیق، کوهنوردی حتی پیش از انقلاب قرآن می خواند و در مسابقات ترکیه اول شد. او همه راه ها را رفته بود و در نهایت به قله آواز رسید اما هر کسی این روحیه را ندارد. آقای دوامی تحریری ۳۰ ثانیه ای خوانده بود و شجریان برای این که تمام جوانب تحریر را یاد بگیرد، آنرا روی یک نوار به مدت نیم ساعته ضبط کرده بود و بارها در ماشین گوش می کرد. خیلی ها مثل استاد سایه یا استاد شفیعی کدکنی درباره او گفته اند؛ تعاریفی که تاکنون درباره هیچ خواننده ای نخوانده و نشنیده ایم. منظورم از این حرف ها تخطئه دیگران نیست چون هر کدام از خوانندگان ما کارهای عالی دارند اما این آدم چیز دیگری است.»
شاید روشن ترین شاهد این مدعا شور و شوقی است که شجریان برای ساخت و ابداع ساز داشت و در سال ۹۰ هم چند مورد از این سازها به نامهای صراحی، شهر آشوب، ساغر، کرشمه، سبو و غیره را به نمایش گذاشت.
نوازنده تار و پژوهشگر موسیقی درباره وضع موسیقی و آواز ایرانی سوالی مطرح می کند: «چرا همه خواستند در آواز مثل شجریان باشند؟» و پاسخ می دهد: «چون این قله رفیع بود و احاطه و هژمونی صدا به قدری زیاد بود که همه فکر می کردند برای تعالی باید ادای او را دربیاورند در صورتیکه این کار هم اشتباه بود. هر کس باید جایگاه خویش را پیدا کند. شجریان چه بعد و چه پیش از انقلاب آدم مهربان و متینی بوده و هست. هنرمندان دوره های مختلف برای او احترام قایل بودند. همیشه به بزرگان احترام می گذاشت. بارها دیدم که دست آقای شهناز را برای ادای احترام می بوسید و عکس آنرا هم در دفترم دارم. قبلا همه کار خویش را انجام می دادند، بعدها رفتارهای دیگری برای تخطئه یک استاد به وسیله شاگردان استادان دیگر باب شد، در صورتیکه کار درستی نیست. استاد بزرگوارم، شهنازی همیشه می گفت؛ بابا جان من برای کسی که ۳ ماه ساز دستش گرفته هم احترام قایل هستم چون می دانم چقدر زحمت دارد که آدم در این کار به جایی برسد.»
محمدرضا شجریان هشتاد سال پیش در مشهد متولد شد و از همان جا در خانه پدری، آواز و قرائت قرآن را از پدر یاد گرفت، در دهه چهل به تهران آمد و تحت تعلیم استادان زیادی همچون طاهرزاده و دوامی قرار گرفت. بعد هم با موزیسین های مطرحی همکاری کرد، سال ۸۲ به دیدار زلزله زدگان بم رفت و کنسرت هم نوا با بم را با کلهر و علیزاده در آنجا برگزار و درآمد فروش دی وی دی این کنسرت به پروژه باغ هنر بم اختصاص پیدا کرد. سایت انجمن آسیا او را پرآوازه ترین هنرمند موسیقی اصیل ایرانی خوانده، روزنامه ونکوورسان در بریتیش کلمبیا او را یکی از مهم ترین هنرمندان موسیقی جهان دانسته و رادیوی عمومی ملی آمریکایی ان. پی.آر در سال ۲۰۱۰ میلادی او را یکی از ۵۰ صدای برتر جهان معرفی کرده است. جوایز زیادی هم در کارنامه خود دارد؛ ازجمله جایزه بیتا، نشان شوالیه، نشان عالی هنر برای صلح، جایزه پیکاسو و دیپلم افتخار از سوی سازمان یونسکو و نشان موتزارت. در ایران البته چند سالی مورد بی مهری قرار گرفت و بی مهری ها به او هنوز کم و بیش در صداوسیما ادامه دارد. هم زمان با نوروز ۹۵ از بیماری پانزده ساله اش سرطان سخن گفت و از آن به بعد هم سال به سال حضورش در محافل هنری کمتر شد تا همین حالا که به صفر رسیده است. آخرین خبرها از او درباره بیماری و بستری شدن در بیمارستان است و گه گاه هم شایعات درگذشت او مردم را به روبه روی بیمارستان جم می کشاند. این روزها محمدرضا شجریان در خانه تحت نظر پزشکان است و می گویند که وضع ثابتی دارد.
هدف یادگیری موسیقی برتری جویی نیست
اما چرا شجریان ها، شهنازی ها، علیزاده ها، لطفی ها، طلایی ها، ظریف ها و کسایی های دیگری در موسیقی ایران زاده نمی شوند؟ پیرنیاکان اعتقاد دارد که در آموزش های حال حاضر فرهنگ موسیقی انتقال داده نمی گردد ازاین رو شاگردان خوبی هم تربیت نمی شوند: «فرهنگ موسیقی شفاهی است و سینه به سینه منتقل می شود. استاد امکان دارد حرفی نزند اما سیره عملی او به شاگرد منتقل می شود. شاگرد باید از استاد یاد بگیرد موسیقی را برای افاده و برتری جویی یاد نمی گیرد بلکه هدف معرفت است. موسیقی هنری است که مقرر است به شما تعالی ببخشد و این دقیقا بخشی از فرهنگ موسیقی است. این طور نیست که شما یاد بگیرید و فردا بگویید که «من آنم که رستم بود پهلوان». استادی و بزرگی را مردم و متخصصان باید برای شما قایل شوند. این فرهنگ منتقل نمی گردد چون سال هاست که در آموزش موسیقی تشتت به وجود آمده است. وقتی در هر چیزی به تولید انبوه برسید و برای پول کاری را انجام دهید آن ماجرا گرفتار آفت خواهد شد، البته منظور این نیست که موزیسین نباید پول دربیاورد اما کسی که به خاطر پول درآوردن بخواهد کار کند، به دنبال شهرت، معرفی و عرضه خود است. این آفت در دهه های اخیر نه تنها در موسیقی که در سینما هم به وجود آمد. سوپراستارهای حالا با هنرمندانی چون مشایخی، انتظامی، نصیریان و غیره که در واقع پیشکسوتان این عرصه هستند، قابل مقایسه نیستند.»
با وجود همه اینها اما او این را هم می گوید که نسل جدید استعدادهایی دارد که به وسیله نسل طلایی موسیقی تربیت شده اند و در آینده بیشتر معرفی و دیده خواهند شد.»
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب